۱۳۹۶ مهر ۱۷, دوشنبه

یکشنبه‌ها

یکشنبه‌ها این فرصت رو داریم که بریم جاهای مختلف شهر رو کشف کنیم. با دیدن جاهای مختلف تازه می‌فهمم پارسال چقد سخت و دردناک گذشته، چقد حالم خراب و داغون بوده و چقد ناامید شده بودم از همه چی. ولی امسال همه چی تغییر کرده و دلیل همه این تغییرات کشیدن خط قرمز روی اسم چند نفر بوده که واقعا معاشرت با اون‌ها چیزی نبود جز زجر مدام. حالا دو نفری با خیال اسوده و آرامش بیشتر تجربه‌های متفاوتی رو پشت سر گذاشتیم و امیدوارتر پیش می‌ریم. یه زمان از تنها بودن در اینجا می‌ترسیدم و فک کردن بهش غمگین‌ترم می‌کرد ولی تجربه چند ماهه معاشرت اجباری با چند تا خانواده بهم نشون داد که بعضی وقت‌ها تنهایی خیلی بهتره تا معاشرت با افرادی که هیچ سنخیتی با عقاید و سلیقه‌هات ندارن.
واقعا آدم از ترس تنهایی پناه می‌بره به افرادی که در مسیرش قرار می‌گیرن چون اینجا دیگه گزینه‌های زیادی نیستند که حق انتخاب و آزمون و خطا وجود داشته باشه ولی بعد یه مدت متوجه می‌شی دوستی مساله مهمیه و اشتباه در ارتباط با آدم‌های بی‌ربط می‌تونه بخش‌هایی از زندگیت رو تحت تاثیر قرار بده.

۱۳۹۶ مهر ۱۲, چهارشنبه

دوباره پاییز

از حدود یک ماه قبل حساسیت لعنتی کنگر خورده و لنگر انداخته. عطسه‌های مداوم و آب‌ریزش چشم و بینی دیگه خسته و کلافه‌م کرده.
پاییز اولش با ناز و ادا می‌خزه و میاد جلو ولی یهو تو خیابون می‌بینی همه‌جا رو پاییز برداشته، هزار رنگ و زیبایی جوری ریخته بر در و دیوار شهر که فقط باید لذت برد و بس.
چن روزی میزبان خواهرم بود و چقد دلتنگ نبودنش شدم حالا.
انقد دایره معاشرت‌ها کم شده که دیدن فردی از اعضای خانواده می‌تونه دوباره خوشحالی و امید رو به زندگی‌م تزریق کنه.