۱۳۹۷ خرداد ۱۰, پنجشنبه

ما و‌پله‌های لعنتی

شیفت های ظهر دوره‌ی راهنمایی کابوس دردناکی برای ما دخترها بود. معلم پرورشی عوضی و مدیر عوضی‌تر بچه‌هایی که پریود بودند و نمی‌توانستند در صف نماز جماعت حاضر شوند را مجبور می‌کردند روی پله‌های روبه‌روی دفتر بنشینند٬ جوری که همه‌ی کادر مدرسه آنها را ببینند. چقد سخت و آزاردهنده بود...یادم هست بعضی روزها با بچه‌ها تصمیم می‌گرفتیم برویم توی آزمایشگاه قایم شویم و یا الکی چادر نماز سر کنیم و دولا و راست شویم.
هنوز هم به اون دوره فک می‌کنم و اون اجبار تحقیرآمیز حالم بد میشه. چقد نشستن رو‌اون پله‌ها دردآور بود٬ فک می‌کردیم چقد بدبخت و‌بدشانسیم که در شیفت ظهر پریود شدیم و همه می‌فهمن که ما پریودیم. چقد خجالت می‌کشیدیم و استرس داشتیم اونم برای اتفاقی طبیعی در بدن انسان که برامون به کابوس تبدیل شده بود.

۱۳۹۷ خرداد ۷, دوشنبه

آوای سحرگاهی

شب‌ها حدود ساعت ده و نیم آسمان کامل تاریک می‌شود یعنی تا ساعت نه و نه و نیم هوا و آسمان روشن است. از وسط‌های نیمه شب تا طلوع آفتاب اگر پنجره باز باشد صدای چه‌چه پرنده‌های مختلف را می‌شود شنید٬ یک فضای رویایی. یعنی وقتی ویز ویز و‌جیرجیر همسایه پایینی تمام شد این صدای چه‌چه پرنده‌هاست که حکمفرمایی می‌کند. فک می‌کنم اون موقع شب چرا این همه پرنده بیدارم و با هم دیگه می‌خونن؟ تا طلوع آفتاب که کمی قبل از ساعت پنج صبحه صدای چه‌چه صدای غالب در فضاست و بعد کم‌کم صدای رفت و آمد اتوبوس‌ها و ماشین‌ها شروع میشه. الان ساعت هفت شده و هوا کامل روشنه هنوز از گوشه و کنار صدای پرنده‌ها میاد. از مزیت‌های این خونه در این فصل همینه. پنجره رو باز می‌کنی به سمت یه کانال آب که دور و برش سرسبز هست و موسیقی در حال پخش و از طرف دیگه عنکبوت و حشره‌های دیگه هم تشریف میارن داخل.

۱۳۹۷ خرداد ۵, شنبه

شبانه های رمضان

از وقتی ماه رمضون شروع شده شب‌ها از حدود افطار تا نزدیکی‌های سحر همسایه عرب طبقه پایین همراه با رفقا بساط حرف و اینا رو پهن می‌کنن تو‌کوچه. یا دارن با هم حرف میزنن٬ یا تلفن یا دعواشون میشه. حتی وقتی پنجره اتاق بسته‌ای صداشون میاد و این مردم آزاری ادامه داره تا پایان ماه. بدبختانه هیچکدوم از همسایه‌ها هم اعتراضی نمی‌کنن احتمالن از ترس مواجه با عرب‌هاست. جماعت اعراب در این منطقه خیلی زیاده و بیشتر با فامیل و قوم و خویش اومدن اینجا و از هم حمایت می‌کنم در نتیجه بقیه در برابر این قوم٬ اقلیت هستند و همه یه جوری سعی می‌کنم باهاشون درگیر نشن. خلاصه اینم برنامه‌ی شبانه ما در ماه مبارک

۱۳۹۷ خرداد ۴, جمعه

روز خاص

روزها هوا ابری و خنکه و شب‌ها رعد و برق و بارون شدید. دیشب که کلن فقط رعد و برق بود و‌شرشر بارون. حالا هوا ابری و‌آرومه و از غوغای دیشب خبری نیست. دلم پر از شور و استرس شده و تا عصر هم همین‌طور ادامه داره. دیدم نشستن و فک کردن فایده ندارد نشستم به پاک کردن و شستن میگو‌ها٬ ظرف‌ها و فک کنم برا ظهر هم ماکارونی راحت‌ترین انتخابیه. 

۱۳۹۷ خرداد ۳, پنجشنبه

مستند روز صفر

دو شب پیش مستند روز صفر را از بی‌بی‌سی دیدم، همزمان هم قلب و روح‌م جریحه‌دار شد٬ هم احساس استیصال و بدبختی و اصاچلن هر چی حال گند و‌گه بود به سویم سرازیر شد. فک کن با یک کلیک امکان هوا رفتن نیروگاه٬ زیرساخت‌های برق و آب و همه چی وجود داشته و هنوز هم دارد. و اصلن به خاطر همین وضعیت فاجعه‌بار بوده که افرادی حاضر به مصاحبه در این مستند شده بودند. 

۱۳۹۷ اردیبهشت ۳۱, دوشنبه

از روزمرگی‌ها

هوا به طرز غریبی دلبر و دوست‌داشتنی شده. نشستم رو به روی تلویزیون و فیلم می‌بینم. لوبیا سبز روی گاز در حال پختن و گوشت چرخ کرده روی میز آب شده٬ تا ساعاتی دیگر  مخلوطی از سبزیجات و گوشت آماده خوردن خواهد بود.
بعد از ماه‌ها هفته قبل در شنبه بازار لوبیا سبز و خیار قلمی‌ها بهم چشمک زدند و در چشم بر هم زدنی هجوم بردم به هر دو. یک هفته‌ی کامل هر روز صبح یا عصر پنیر را با خیارهای سبز قلمی تازه و خوشمزه خوردم و بعد یک هفته امروز لوبیاسبز ها رو تمیز کردم.
حالا که می‌نویسم بارون بهاری هم داره به پنجره می‌خوره. زندگی روی نوار روزمرگی ها آرام به پیش می‌رود.


۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۶, چهارشنبه

هوای شهریوری

هوای امروز رو‌ خیلی دوست دارم؛ شبیه هوای آخرای شهریوره. این مدت گل‌هام رشد خوبی داشتن هر چند دو تا گلدون هم این وسط تلف شدن.
بعد مدت‌ها یه سالاد خوشمزه ای هم درست کردم و با ماکارونی خوردم که خیلی چسبید.
امیدوارم تا فردا کتاب کافه اروپا رو تموم کنم و بعد در زمانه‌ای پروانه‌ها رو شروع کنم.
این یکی دو ماه هم خیلی فیلم دیدم. فیلم‌هایی که درباره زندگی آدم هاست یا بر اساس اتفاق‌های واقعی هست رو دوست دارم. هیچکاک٬ چرچیل٬ آن‌سان‌چی و ... از جمله این فیلم‌ها بوده. 

۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۲, شنبه

زنان قهرمان ما

بازی فینال فوتسال زنان آسیا بین ژاپن و ایران رو‌نگاه می‌کنم و قربون صدقه دخترای قهرمانان می‌رم٬ چقد سختکوش و‌پرتلاشن. چه دروازه بانی داریم٬ عالی. چه حس خوبیه که با همه محدودیت‌ها و تفکرات مریضی که وجود داره بچه‌ها اینطور قوی و پرانگیزه‌‌ان. امیدوارم به کوری چشم همه‌ی اونایی که می‌تونم توانمندی و قدرت زنان رو ببینم همیشه در اوج باشید و پرامید. در نهایت ۵ بر دو تیم ژاپن رو بردیم٬ با گل‌هایی که عالی بودن و چقد دیدن خنده و هیجان بچه‌ها حال آدم رو خوب می‌کرد٬ دمتون گرم.

۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۰, پنجشنبه

در باب اهمیت رختخواب و‌ توالت

برگشتم خونه و هیچ‌جا رختخواب آدم نمیشه.تنها جاهایی که می‌تونم خوب بخوابم رختخواب خودم تو خونه‌امون ایرانه و یکی هم اینجا که زندگی می‌کنم. هر جایی که میرم حتی تو بهترین تخت‌ها و رختخواب‌هائی اون احساس امنیت٬ آرامش و تعلق خاطر رو نداشته و ندارن. همون طور که توالت در کیفیت زندگی برام خیلی مهمه رختخواب هم خیلی مهمه.
مثلن تو توالت نبود شیرآب خیلی آزاردهنده‌اس٬ مجبور باشم استفاده می‌کنم ولی خب به لحاظ روحی و روانی آرامش.ندارم و هی معذبم خلاصه دیگه هر کسی یه مدل گیر و‌ویرایی دارهدو برای خودش هم دلایلی. خلاصه که تخلیه جسمی و تخلیه روحی و‌ روانی خیلی مهمه و مهم‌تر فضایی که باید این تخلیه ها انجام بشه.

۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۴, جمعه

سفر اتوبوسی

به طور کلی من با خوابیدن در هواپیما و اتوبوس مشکل دارم ولی گاهی وقت‌ها با جون کندن می‌تونم یه ساعتی رو بخوابم.
دو شب قبل در یه مسیر شیش ساعت‌ها به لطف چن تا عوضی بیشعور فقط حرص خوردم.ساعت یک ربع کم شب بلیت داشتم و اتوبوس به موقع راه افتاد ولی امان از مسافرها. صندلی بغلیم تا یک ساعت بعد از حرکت اتوبوس داشت چت می‌کرد بدون قطع کردن صدای درینگ درینگ مسنجرش٬ اونم تو شرایطی که تقریبا همه خواب بودن. این بساط ادامه داشت تا یه ساعت بعد. بعدش نوبت نفر جلو شد که از خواب بیدار شد و با اینکه گوشی تو گوشش بود صدای موزیکش برای  نصف مسافران اتوبوس قابل شنیدن بود. تازه به همین هم بسنده نکرد وویه نیم‌ساعت هم چت تصویری مرد اونم با صدای بلند. این بین من فقط داشتم از این دست به اون دست می‌شدم و کلافه و دیوونه. بعد از دو ساعت و نیم رسیدیم به ایستگاه آیندهوون و یه تعداد از مسافرها پیاده شدن. سریع جام رو عوض کردم و چهار ردیف رفتم جلوتر و از خرشانسی اون عوضی هندزفری به گوش هم اومد دو سه ردیف جلوتر و باز صدای موسیقی بلند و ...
تو همون ایستگاه یه زن و مرد هم سوار شدن که به حول و قوه الهی مرد عوضی از اول تا زمانی که من پیاده شدم مدام داشت با تلفن یا بغل دستی اش حرف می‌زد اونم با صدای بلند.  

۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۱, سه‌شنبه

بقادقی اول می

 سال اولین بقادقی(braderie) جدید امروز برگزار شد در هوای کمی آفتابی و نسبتا سرد. لذت گشت و گذار در بقادقی ها و دیدن آدم‌هایی که خانوادگی به قصد تفریح و خرید می‌آیند تجربه جالبی است. چیزی هم که برام جالب تره اینه که بیشترین چیزی که برای فروش گذاشته می‌شد لباس هست از بدو تولد تا سن بالا و همه نوع لباسی از پیرهن شلوار تا لباس زیر! و بیشترین خرید هم همین خرید پوشاک هست. من ولی دنبال قایق‌های چوبی و چیزای دکوری قدیمی هستم. کلن هم فال هست و هم تماشا.