قرنطینه چیز گهی هست یعنی برای من اینطوریه شبیه انفرادی. من با تنهایی مشکل چندانی ندارم ولی با تنهایی اجباری و اینکه اجازه و مجوز بخواهد مشکل دارم کل روح و روانم را درگیر میکند.
سالهای زیادی است که خانه نشینم ولی میدانم هر وقت بخواهم میتوانم از خانه بیرون بروم و الخ...الان؟ مجبورم خانه بمانم، مجبورم بیرون نرود. این اجبار این عدم قطعیت که وضع تا کی اینجور خواهد ماند حالم رو بد میکنه.
شبها قبل از تاریکی کامل هوا میخوابم. چرا؟ هر چی به اعماق تاریکی میرویم افکار منفی و ناامیدی بیشتر سراغم میاد و بد و بدتر میشم.
صبح با اندک روشنایی حالم بهتره.
باور نکردنیه ولی این روزها هوا آفتابیه، درختا پر از شکوفهان، دمای هوا عالیه ولی ما همگی پشت پنجرهها داریم به فنا میرویم.
سالهای زیادی است که خانه نشینم ولی میدانم هر وقت بخواهم میتوانم از خانه بیرون بروم و الخ...الان؟ مجبورم خانه بمانم، مجبورم بیرون نرود. این اجبار این عدم قطعیت که وضع تا کی اینجور خواهد ماند حالم رو بد میکنه.
شبها قبل از تاریکی کامل هوا میخوابم. چرا؟ هر چی به اعماق تاریکی میرویم افکار منفی و ناامیدی بیشتر سراغم میاد و بد و بدتر میشم.
صبح با اندک روشنایی حالم بهتره.
باور نکردنیه ولی این روزها هوا آفتابیه، درختا پر از شکوفهان، دمای هوا عالیه ولی ما همگی پشت پنجرهها داریم به فنا میرویم.