۱۳۹۹ اردیبهشت ۵, جمعه

سال‌های دور از خانه

به اندازه‌ی یه دهه خسته‌ام، به اندازه یه دهه درجا زدم و پر از حس‌های منفی...
فک کنم چهار سال شده که اردیبهشت های شیراز رو ندیدم، عطر گل‌های ابشارطلایی، بهارنارنج، باقله گرمک، فالوده و الخ...
عمیقأ دل تنگم و سرخورده.


۱۳۹۹ فروردین ۲۶, سه‌شنبه

تداوم قرنطینه

قرنطینه تا ۱۱ می یعنی یک ماه دیگه تمدید شد. قراره تا اون موقع بتونن ماسک در اختیار همه قرار بدن. چه روزهای پر از سرخوردگی، ناامیدی و درماندگی داریم و خواهیم داشت.
غروب زباله‌ها رو‌ بردم بیرون، جلو در ورودی کلی کاغذ تبلیغاتی ریخته بود، اطراف سطل‌های زباله هم پر از زباله بود. نمی‌دونم تو‌این وضع چرا مردم انقد همه‌جا زباله ریختن و مراعات نمی‌کنند! همسایه روبه‌رویی زباله‌اش رو گذاشته بود جلو در خونه، تعجب کردم. شاید کرونا گرفتن، نمی‌دونم. چن شب قبل هم پلیس اومده بود در خونه اشون...کاش میشد حداقل از حال هم خبر داشت و بهم در حد توانایی کمک کرد. چه روزگاری شده...همه‌ی چیزهایی روتین و عادی زندگی برامون داره میشه رویا و آرزو...