۱۳۹۹ مرداد ۱۰, جمعه

شرح زندگی

تصمیم گرفتم جدی ورزش کنم و امروز اولین جلسه تمرین رو تو خونه انجام دادم. اینستا رو از رو گوشیم پاک کردم و این بهترین کاره.
مدام می‌خواد حرص بخورم، مگه بی‌کارم!‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هیچ‌ خبری از کارت اصلی و کارت موقت نیست، هیییچ. دستمون از همه‌جا کوتاه و هر بار تلفن زدیم جواب این بوده، منتظر باشید در حالی که بعد از هفت ماه هنوز هیچی دست ما رو نگرفته. هر بار به این پروسه فرسایشی فک می‌کنم حالم بده می‌شه، یه وقتایی زار می‌زنم ولی هیچی هیچی دست من نیست.
دلم تنگه، کاش زودتری بارقه‌ی امیدی چیزی پیش بیاد.
فک کنم از پاییز تا حالا موهام رو رنگ نکردم. راضی‌م واقعا روند طبیعی‌ داره پیش می‌ره. موهای سفیدم خیلی خیلی زیاده ولی باهاشون مشکلی ندارم.
اخرین بار اسفند 96 ایران رفتم ارایشگاه و دیگه هیچی.
اینجا آرایشگاه خلاصه میشه به آرایش مو و رنگ. هیچ جا خبری از برداشتن ابرو نیست. نمی‌دونم چیکار می‌کنن یا کجا میرم. در هر حال من با تمام ترکیب سر و صورتم کنار اومدمو مشکلی ندارم. هر از گاهی اگه حالی بود خودم ابروم رو تمیز می‌کنم اگر نه هم که هیچ.

۱۳۹۹ تیر ۳۰, دوشنبه

خسته‌م

دلگیر و بسیار دلتنگ‌م برای مامانم، بابام، داداشم و همه‌ی اونایی که منتظرم هستن. دیگه خسته شدم از این همه انتظار، یه سیستم اداری داغون و فس‌فسو ببین چطور ما رو الاف کرده و بعد هم ویروس.
خیلی دلم شکسته خدا، خیلی خسته‌م و تنها امیدم اینجا اینه که تو هستی که دعای مامانم هست که محبت خواهرم هست...

۱۳۹۹ تیر ۲۸, شنبه

شب نوشت

دلم گرفته و اینجا بهترین جاست برای نوشتن. هوا زودتر از قبل تاریک می‌شن و بعد از چند روز هوای ابری و بارونی قراره هوا گرم و افتابی بشه. باورم نمیشه انقد با هوا درگیرم. وقتی هوای ابری و بارونی کشدار میشه دلم می‌گیره و دنبال آفتابم ولی آفتاب هم که میاد گرما و شرجی هم میاد و دوباره منتظر ابر و بارون می‌شم و هی...
از دوشنبه سردرد بدی داشتم تا همین امروز که درد کمتر شد. فک کنم یه بخشش به خاطر استرس و فشار روانی اخبار در شبکه‌های مجازی بود و اینکه بیمارگونه مدام رفرش می‌کردم در نهایت اینستا رو از رو گوشی حذف کردم و فک کنم حالم آروم‌تر شد.
از فردا باید و باید و باید برنامه روزانه بنویسم، حتی به نظرم مهم‌تر از غذا اینه که حتما با بچه برم بیرون از خونه هر چقدر هم که سخت و طاقت‌فرسا باشه.
وظیفه‌مه که ساعت‌های بیشتری با بچه بگذرونم، صبورتر و آروم‌تر باشم هر چند که خسته‌ام.

۱۳۹۹ تیر ۲۴, سه‌شنبه

کارت آماده تحویل

خب جمعه در حال دپسردگی و ناامیدی بودم که یهو پیامک اومد که بعله کارتتون اماده است بعد شش ماه، و به سایت مراجعه کنید. دوشنبه و سه‌شنبه هم تعطیلی‌م چون جشن ملی‌ه.‌حالا کجای سایت؟ هیچ جایی مشخص نیست و کسی هم تا چهارشنبه پاسخگو نیست.قسمت دردناک قضیه اینه که ما همه مدارک رو داخل یه نامه فرستادیم و دو تا پاکت هم گذاشتیم که اونا کارت رو بفرستن. تو ماه می برا من یه کارت موقت فرستادن و برای او نه. زنگ زدیم گفتن می‌فرستیمو یه ماه منتظر موندیم، دوباره زنگ زدیم و گفتن اه به همکارمون میگیم بفرستن. پروسه کارت سفر بچه رو با همون کارت موقت می‌شد شروع کرد ولی من داشتم و اون نه!!! دو ماه هم اینجوری الاف شدیم، نمی‌دونم چه حکمتیه ولی امیدوارم حداقل پیامک بیاد که کارت او هم اماده است...سرویس شدیم

۱۳۹۹ تیر ۱۹, پنجشنبه

انتظار می‌کشم

حدود یک هفته‌اس که هوا ابری و بارونیه. کرونا هم که همچنان هست و هر روز یه خبر و اخطار جدید تلنبار میشه رو بقیه اخبار.
گاهی به شدت ناامید و سرخورده میشم و دل می‌خواد فقط پناه ببرم به جای بدون صدا، خبر و آدم‌ها.
این هم شدنی نیست، حتی برای لحظه‌ای. بچه‌ای که مثل دم بهم چسبیده و تنها امید و پناهش من هستم رو چکار کنم؟!
خبری از کارت‌ها نیست، هر وقت بهش فک می‌کنم خالم خیلی بد میشه، خیلی...شش ماه گذشته و ما هنوز کارتی دریافت نکردیم فقط یه تغییر آدرس داشتیم...
امروز صبح به همسایه سلام کردم، مرد ریشوی عرب. جواب نداد، حتی نگاه هم نکرده...کی باورش میشه تو قلب یه کشور اروپایی آدم‌های زیادی مدل این آدم باشند با همون مدل ظاهر و پوشش داع...شب‌ها. همون مدل ریش، سر تراشیده، نوع لباس...سلامت رو هم جواب ندم و الخ....زن‌هاشون هم فوق محجبه و گاها فقط چشم‌هاشون قابل دیدن باشه...و هر کدوم حداقل سه تا بچه داشته باشند و الخ...
زندگی‌نامه ادوارد سعید رو‌می‌خونم، دلم می‌خواست کتابش رو بخرم ولی دیگه با رمز دوم کاری نمیشه کرد، هزینه پست هم که خیلی زیاد شده، مسافری هم که نیست...مدت‌ها دنبال نسخه الکترونیکی‌ش بودم که اونم جایی نبود ولی چند روز قبل کانال تلگرامی پی‌دی‌اف ش رو گذاشت، خدا خیرش بده.
دوست دارم هر روز چند فلاکس چایی بخورم، حس می‌کنم تنها چیزی‌ه که دلم رو آروم می‌کنه.
خدا کنم فردا نامه بیاد، خداااا خیلی منتظرم.
یادم رفت بگم که چن روز هم هست آب گرم نداریم و تا فردا عصر هم نخواهیم داشت، قشنگ همه چی برا ریدن به حالم مهیاست.