خب یه عده هستند که دلشون می خواد تو یه زمینه
فعالیت کنن، یه عده یه عقیده و آرمانی دارند و می خوان هر جور شده در راه تحقق اون
تلاش کنند. عده ای هم هستن که فعال بودنشون تو هر زمینه ای صرفن برای ژست و کلاس.
این وسط من نمی فهمم چرا یه نفر که انقد دنبال
آرمان و عقیده اش هست و اون ارمان اولویت زندگی ش به خودش اجازه می ده با دنیا
آوردن بچه یکی رو قربانی کنه. من نمی فهمم خانم میم که دقیقن می دونه شرایط جامعه
و موضع حاکمیت چیه با داشتن دو تا بچه که حتی پدرشون هم اینجا نیست مدام دنبال به
اصطلاح آرمان و عقیده اش هست و وقتی می افته زندان یادش میاد که دو تا بچه مظلوم و
تنها داره.وقتی می ره این ور و اون ور بلندگو دستش می گیره یادش نیست دو تا بچه داره؟ یادش نیس تو زندان دچار فلج می شه؟ اوکی شما برای عقیده ات تلاش می کنی خیلی هم خوب پس وقتی هم رفتی تو زندان پای مظلومیت بچه هات رو وسط نکش.
این دو تا بدیخت چه گناهی کردن که پدر و مادرشون شمایید؟ آخه اون بیچاره ها چه گناهی دارن که مادرشون مدام دنبال فعالیت حقوق بشری ولی دو تا بچه خودش باید مدام زجر بکشن؟
من دلم برا بچه ها می سوزه، مخصوصن بچه هایی که به دنیا می آن و مدام از پدر و مادر دورن! خب اینا چه گناهی کردن؟ چرا؟ این خودخواهی نیست که با وجود دو تا بچه بری دنبال اولویت زندگی خودت و وقتی دچار مشکل شدی هی از مظلومیت اونا بگی؟
همین دو سه سال پیش من زار می زدم برای خانم میم که توی زندان دچار فلج شده بد و رو به موت بود. انتظار داشتم با توجه به شرایط زندگی اش و بچه هاش زندگی آروم تری داشته باش. ولی خب...
اوکی اگر این خانم با خودش فک میکنه من اگر کاری نکنم بقیه هم کاری نمی کنن و بالاخره یکی باید هزینه بده، پس وقتی هم می افته زندان نباید از بچه هاش مایه بذاره و از مظلومیت اونا ناله سر بده. نباید بقیه هم مانور بدن رو بیماری ش.