۱۳۹۴ مهر ۱۹, یکشنبه

روز نوشت های پاییزی

سه روز پشت سر هم سردرد داشتم ولی سعی کردم تحویلش نگیرم هر چند که این سردرد پر رو‌تر از این حرف هاست و تا کامل فلج م نکنه ول کن نیست. جمعه شب گفتم زود بخوابم شاید بهتر بشم. خوابیدم ولی انقد خواب‌های مزخرف دیدم که نهایتن با گاز یک موش و از شدت درد و ترس از خواب بیدار شدم و ی روز دیگه هم سردردم ادامه پیدا کرد. یکی از کابوس هام اینه که شب با سردرد بخوابم و صبح باز هم باشه دقیقن از همون لجظه ریده می‌شه به همه روزم. ولی خوب دیروز یه بیست دقیقه رو تردمیل رفتم و محل سردردم نذاشتم شاید گورش رو گم کنه بره ولی نرفت موند تا بخوابم.
قبل از خواب داشتم فک می‌کردم به کافه‌هایی که اینجا با دوستام رفتم و باز هم به این آرزوم فک کردم. اینکه یه کافه کوچیک و دنج داشته باشم و همه کارهاش رو خودم بکنم... امیدوارم یه روزی یه جایی این ارزو محقق بشه. هر بار می‌بینم یه تعداد از بچه‌ها کافه خودشون رو افتتاح می‌کنم بیشتر امیدوار می‌شم که می‌شه بالاخره یه روز این اتفاق بیفته.
یه سریال کره‌ای شبکه نمایش پخش می‌کنه و من هم یکی از بیننده هاش هستم. وقتی این سریال‌های کره‌ای رو می‌بینم که مثلن درباره یه سلسله پادشاهی یا یه منطقه از کشورشون انقد می‌تونن افسانه و داستان بسازن و بعد هم یه سریال ۵۰ ۶۰ قسمتی می‌گم واقعن عجب آدمایی هستن اونا. ما انقد به کوروش و رستم و... می‌بالیم و هر جا کم می‌اریم از اونا مایه می‌ذاریم بعد دریغ از یه فیلم و سریال آبرومند و جذاب که حداقل در داخل بیننده داشته باشه بعد کره ی‌ای‌ها با فرهنگشون از غذا گرفته تا پوشش و سبک زندگی شون و ترک‌ها با سبک زندگی و روابطشون تو خونه همه ما خیلی پر رنگ حاضر هستن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر