تو تقویم امروز ۲۵ اوته ولی هوا کاملا پاییزیه. آفتاب بیرمقی وسط آسمون آبی و هوا خیلی خنک رو به سردی. قشنگ پاییز رو حس میکنم و نمیدونم چرا یهویی دل و قلبم سنگین میشه. اصلا نمیدونم روزها چطور میگذرن انقد که با استرس و فشارهای روانی پشت سر هم به پیش میریم. دو هفته دیگه بچهام میره مدرسه، اینم یه موضوعی شده که استرس مضاعفی برام ایجاد کنه...نگرانیم بابت حرف نزدنشه و اینکه مدتی طول میکشه تا بتونه زبون بقیه رو متوجه بشه ولی خب بچهها خیلی بیش از حد تصور ما توانمندن.
۱۴۰۰ شهریور ۳, چهارشنبه
۱۴۰۰ مرداد ۲۶, سهشنبه
دلتنگ خانهام
در این لحظهها خیلی غمگین و دلشکستهام، تنها چیزی که حالم رو خوب میکنه بودن کنار خانوادهام و خونه خودمونه. همونطور که یکی میتونه حالش از دور بودن از ایران خوب باشه و از مهاجرت راضی، یکی هم میتونه همیشه منتظر برگشت باشه و از مهاجرتش راضی نباشه. آدمها مثل هم فکر نمیکنند، خوشیها و دلخوشیهاشون مثل هم نیست، حسرتها و ای کاشهاشون هم...
من دلم میخواد برگردم خونهام، برم سر زندگیم...هیچوقت حس نکردم اینجا خونه و زندگیه منه و همه امیدم به روزیه که برمیگردم.
۱۴۰۰ مرداد ۲۰, چهارشنبه
دلتنگی
در فاصله چند سانتی پسرم خوابیدم، صدای نفسهایش بهم دلگرمی و ارامش میده. دلم برا خانوادهام تنگ شده، برا محبت بیدریغ مامانم و...
۱۴۰۰ مرداد ۱۲, سهشنبه
همچنان کرونا
از تابستان خبری نیست، حداقل بهتر که آفتاب سوزانش کمپیداست. تو سایت هواشناسی هر ساعت بارانیست ولی در عمل ۹۰ درصد روز نیمه ابری است و خبری از باران هم نیست. کاش این بارانها میرفتند سمت ایران...هی.
چقدر همهچیز دردناک و وحشتناک شده، آمار فوتیهای امروز بالای ۴۰۰ نفر بود. خدا لعنت کند باعث و بانی این همه گرفتاری و مصیبت...وسط این نکبت کرونا، بیواکسنی و کیمیا شدن دارو نمیدانم یه عده از مردم با چه دل و جراتی مراسم تولد، عروسی و دورهمیهاشون به راهه؟! واقعا با کدوم عقل؟!!! حکومت فاسد و دروغگو، واکسیناسیون قطرهچکونی, داروها هم که سر از بازار آزاد پیدا میکنن واقعا چطور دو دستی جوو خودتون و بقیه رو به خطر میاندازید؟! والا ما اینجا واکسنزده جرات خیلی کارها رو نداریم، نه رفت و آمدی، نه کافهای، رستورانی...فقط خرید مواد غذایی و گاهی پارک.
انقد این بیماری و بدبختیهایی که دنبالهاش هست برا یه عده همون و اب شده که معلوم نیست دیگه بتونیم از این چاه در بیایم یا نه!
خدا خودت رحم کن.