۱۴۰۰ شهریور ۲۷, شنبه

چالش‌های تمام‌نشدنی

 امیدوارم به زودی این پیچ رو هم پشت سر بذارم و بعد در آرامش برای خودم جشن بگیرم، به افتخار خود خودم. از خودم تشکر کنم، خودم رو بغل کنم و بگم دیدی تونستی.

۱۴۰۰ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

زنان شجاع افغان

 دو شب پیش انقدر نگران و مضطرب پنجشیر بودم که هی از وسط خواب بلند میشدم و توییتر مریم مسعود رو چک کنم، به گمانم این شب دلخون‌ترین‌ها بودن و عجب شبی.

دیروز بعد از پیام احمدمسعود انگار خون در رگ‌ها روان شده، انگار ادم‌ها به همدلی هم امیدوار شدند. هر چند شرایط سخت است و طالب‌ها مسلح و ترسناک. ویدیوهای منتشر شده در شبکه‌های مجازی شجاعت و اگاهی زنان را بیشتر از همه نمایان می‌سازد. زنان دلاوری که با صدای بلند ازادی را فریاد می‌زنند چه یگانه و تحسین‌برانگیزند. امیدوارم از پا ننشینند، ادامه دهند تا صدایشان جهانی را بیدار کند.

۱۴۰۰ شهریور ۱۵, دوشنبه

پنجشیر روزنه‌ای به روشنایی

  دیشب شب سیاه و نکبت بود برای پنجشیر برای دنیای در خواب رفته. چه خون‌ها که روان شده و چه خیانت‌ها که بر این مردم روا داشته شد. کسی صدایشان را نشنید چون سیاهی در سیاهی غوطه‌ور شده بود.

خیلی وقت‌ها برای امید، برای ادامه مسیر تیره و تار نیاز به قهرمانی هست، به اسطوره به هر چیزی که کورس‌های امید را سرپا نگهدارد. احمدمسعود همین امید بوده و هست در کشوری که پلشتی و نکبت از سر و رویش می‌بارد.

زن‌های دلیرش بلندگو به دست می‌روند کنار گوش طالب‌ها و اعتراض می‌کنند ولی مردهای کابل و هرات کجایند؟!

دنیایی پر از نکبت و بدبختی ما را احاطه کرده، اندک امیدها همین فریادهای علیه ظلم است که به طلوع آفتاب صبحی دیگر آدمی را امیدوار می‌کند.

۱۴۰۰ شهریور ۱۳, شنبه

در اعماق تنهایی

 پنجره برام حکم رهایی و آزادی رو داره. روزی چند بار میرم جلو پنجره و از خودم می‌پرسم من اینجا چیکار می‌کنم؟! واقعا من اینجا چیکار می‌کنم؟! بعد که حسابی مخ خودم رو خوردم پنجره رو می‌بندم و احتمالا می‌ره دنبال خوردن چایی.

چایی هم رفیقم همدل خوبیه، گرم و دلنشین. انگار آب روی آتیش.

غمگین، دلگیر، دلشکسته و ناامیدم. نمی‌دونم چقدر طول بکشه تا حس‌های منفی‌م کمتر بشه ولی چیزی که بهش مطمینم تنهایی عمیقی هست که هر روز بیشتر هم می‌شه.