۱۴۰۰ فروردین ۶, جمعه
غر در سال نو
۱۳۹۹ اسفند ۲۸, پنجشنبه
انگار کرونا رفته!
فردا نه پسفردا سال نو شروع میشود. همین یکساعت قبل یهویی حالم دگرگون شد، یکجورهایی ناگفتنی ولی غمگین و دردآلود. دلم میخواهد همینجا روی مبل بخوابم، با کسی حرف نزنم و هی همهی این سالها را شخم بزنم. هی فک کنم مردم چطور اینقدر درگیر هفتسین هستن، چطور دم از بدبختی میزنن و همه جا غلغله شده، همه بلیتها فروش رفته و الخ... من اینجا حرص میخورم برای کرونا و واکسنی که انجام نیست، بعد در اخبار میخوانم ممنوعیت سفرها لغو شده، فلانجا ایستاده ام برای کرایه خانه و ویلا و انگار کرونایی نیست و کلا من در سیاهچالهای دور از سیاره زمینم. خدا خودش رحم کند که مردم دیگر به همدیگر رحم نمیکنند. دولت و حکومت که تعطیل اندر تعطیل.
۱۳۹۹ اسفند ۲۶, سهشنبه
خواب آروم
بیرون داره بارون میاد. خونه آرومه، من خستهام. ایران چهارشنبه سوریه.
میخوام زودتر بخوابم، مدتهاس کمبود شدید خواب آروم دارم، خوابی که توش خواب نبین، وسطش نخواد برم به بچه سر بزنم. خواب راحت و آروم.
عدسهام درست سبز نشدن، چون افتابی نبوده. سنبلها یهویی باز شدن. چهار روز دیگه عیده. حال و هوایش نیس، ذوقش هم.