۱۴۰۰ فروردین ۶, جمعه

غر در سال نو

شش روز از سال نو گذشت. قرنطینه سفت‌تر شده، روزها طولانی‌تر شدن. ساعت هفت منع رفت و آمد شروع می‌شود و نهایت مسافتی که از خانه می‌شود دور شد ده کیلومتر است.
دمای هوا بالا رفته، آفتابی و دلپذیر است ولی کرونا همچنان هست.
واکسیناسیون کند و لاک پشتی پیش می‌رود. حالم از حرف زدن درباره کرونا و بی‌خیالی آدم‌ها بهم می‌خورد. سریال های نوروزی و خانگی بی‌خود و افتضاح‌ن.
عید هم عیدهای قدیم خونه مادربزرگم و خلاص.

۱۳۹۹ اسفند ۲۸, پنجشنبه

انگار کرونا رفته!

 فردا نه پسفردا سال نو شروع میشود. همین یکساعت قبل یهویی حالم دگرگون شد، یک‌جورهایی ناگفتنی ولی غمگین و دردآلود. دلم می‌خواهد همین‌جا روی مبل بخوابم، با کسی حرف نزنم و هی همه‌ی این سال‌ها را شخم بزنم. هی فک کنم مردم چطور اینقدر درگیر هفت‌سین هستن، چطور دم از بدبختی می‌زنن و همه جا غلغله شده، همه بلیت‌ها فروش رفته و الخ... من اینجا حرص می‌خورم برای کرونا و واکسنی که انجام نیست، بعد در اخبار می‌خوانم ممنوعیت سفرها لغو شده، فلان‌جا ایستاده ام برای کرایه خانه و ویلا و انگار کرونایی نیست و کلا من در سیاه‌چاله‌ای دور از سیاره زمینم. خدا خودش رحم کند که مردم دیگر به همدیگر رحم نمی‌کنند. دولت و حکومت که تعطیل اندر تعطیل.

۱۳۹۹ اسفند ۲۶, سه‌شنبه

خواب آروم

 بیرون داره بارون میاد. خونه آرومه، من خسته‌ام. ایران چهارشنبه سوری‌ه.

می‌خوام زودتر بخوابم، مدت‌هاس کمبود شدید خواب آروم دارم، خوابی که توش خواب نبین، وسطش نخواد برم به بچه سر بزنم. خواب راحت و آروم.

عدس‌هام درست سبز نشدن، چون افتابی نبوده. سنبل‌ها یهویی باز شدن. چهار روز دیگه عیده. حال و هوایش نیس، ذوق‌ش هم.

۱۳۹۹ اسفند ۱۸, دوشنبه

کرونای لعنتی

مثل سیستم کند و اعصاب خرد کن اینجا، واکسن زدن هم با کمترین سرعت در حال انجام است. در حالی که انگلستان حدود بیست میلیون نفر واکسن زدن اینجا سه میلیون نفر!
مخالفان واکسن کم نیستن ولی سرعت هم کنده و قرار شده که نیمه تابستون نوبت ما برسه، الله اعلم.
تمام روز که بچه بیداره مطلقا هیچ کار شخصی نمی‌تونم انجام بدم، نه فرصتی هست، نه تمرکزی و نه حوصله‌ای. شب هم که می‌خوابه به قدری خسته‌م که فقط وقت‌کشی می‌کنم تا خوابن ببره، حتی نمی توانم برم بیرون پیاده‌روی. چرا؟ چون کرونا ریده به همه‌چیز و از ساعت شش عصر مقررات منع رفت و امید اجرا میشه.
از چهارشنبه هم دوباره بارندگی و ابر و هوای خاکستری مثل بختک می‌افته رومون.