یه هفتهی آفتابی و بینظیر چطور گذشت؟ همراه با بچهی مریضی که بدعنق شده و بهونهگیر در خانه و زلزده به پنجره! یه وقتهایی هم اینجور دهنت سرویس میشه.
هر طور بود دیروز چند ساعتی از هوا و آفتاب و زیبایی بهار با همدیگه بهرهها بردیم، زیبا و دلنشین.
یه هفتهی آفتابی و بینظیر چطور گذشت؟ همراه با بچهی مریضی که بدعنق شده و بهونهگیر در خانه و زلزده به پنجره! یه وقتهایی هم اینجور دهنت سرویس میشه.
هر طور بود دیروز چند ساعتی از هوا و آفتاب و زیبایی بهار با همدیگه بهرهها بردیم، زیبا و دلنشین.
خب از روز قبل از تحویل سال مریضی بختکوار افتاده بود روی من و پسرم. نیمساعت قبل سال تحویلی فقط برای اینکه خواهرم دلگیر نشود خودم رو از زیر پتو کشیدم تا حوالی سفره.
خلاصه هر جور بود سال تحویل شد و بعد ادامه زیر پتو.
دوم فروردین چطور؟ آفتاب در آسمان دلبری میکرد و هوا بسیار دلچسب، بجه مریض و بیحال و نهایتا از پشت پنجره بیرون رو میدیدم. عصر ولی بچه افتاد رو سرفه و بعد هم استفراغ، کل پروسه یکساعت و نیم شد و بعد کمی آرام گرفت.
سوم فروردین؟ هوا آفتابی بود، هوا عالی وما همچنان در خانهایم.
عصر شنبهاس، ۲۸ اسفند هزار و چهارصد. بعد از خوردن یه ناهار مفصل زیر گرمای آفتابی لذتبخش، با پسرم لش کردیم تو رختخواب. هر دو نیمچه بیماریم. آن تب و ضعف داره و من همچنان درگیر سرفه. واقعا بعد از خونهی خود آدم هیچجا خونهی خاله نمیشه، دلگرمکننده، راحت، صمیمی، مهربون، دلنشین و همیشه پذیرا.
چه خوب که تو این غربت چنین جایی رو دارم، همین امیدوارم میکنه میون همهی بغضها، دلتنگیها و سرخوردگیها.
این یک هفته اخیر هر روز در حالی که آفتاب پهن شده کف آسمون و من ولو شدهام روی مبل و از بودن آفتاب لذت میبرم، هر بار هر بار با خودم گفتم قشنگ اومدن بهار حس میشه و چند ساعت بعد دوباره خزیدیم تو هوای ابری و بارونی.
صبح آنقدر هوا آفتابی و دلپذیر بود که دلم میخواست ساعتها این حال خوب کش بیاد ولی غروب نشده ابرهای تیره اومدن و بارون شروع شد.
باز هن هزاران مرتبه شکر از اینکه چند ساعتی آفتاب و گرماش رو حس کردم.
عدسهام هم پشت پنجره به لطف چند ساعت گرمای آفتاب جوونه زدن. شکر.
بعد از دو ماه تعطیلی بچه رفت مدرسه و در اولین هفته حضورش یه ویروس دهنسرویس کن به مادرش تقدیم کرد. پنج شش روزی درگیرش بودم و هنوزم البته با شدت و حدت کمتر. در این همه سال مثل این شش ماه درگیری سرماخوردگی و گریپ و الخ نشده بودم، چقد سخت و گاها وقتی با میگرن و تهوع همراه میشه زجرآور.
به نظرم مادرها نباید مریض بشن، آخه کی به جز یه مادر میتونه دلسوز و پرستار بچهاش باشه؟! مامانا بلید سالم و قوی باشن چون وقتی مریض و شکننده میشن گاها کسی نیست حتی یه لیوان آب بده بهشون و بگه زودی خوب شو.