۱۴۰۲ فروردین ۲۳, چهارشنبه

دلسوز خود باشم

 حدود یکماه می‌شود که قرص‌های ضداضطراب می‌خورم و راضی‌م. شب‌ها خواب بهتری دارم و حمله‌های روحی و روانی و گریه‌هایم کمتر شده. اصلا همین که با دکتر حرف زدم انگار باری از دوشم برداشته شد. با نگاه‌ها و همدلی‌ش به من قوت قلب داد و کمک‌م کرد که به خودم برگردم. خودم را بغلم کنم و برای خودم دلسوزتر باشم.

۱۴۰۲ فروردین ۱۴, دوشنبه

بهار 02

  دارم اینها را در چهاردهم فروردین می‌نویسم، سال نودشد بدون شادی و هیجان خاصی. سفره ناقصی انداختم که فقط بچه عکسی بگیرد و سال‌ها بعد برای نداشتن عکس ماخذه نشوم و بس. روزها به باران و سردی و هوای ابری گذشته و امروز بالاخره آسمان آبی و آفتابی. حالا شکوفه‌های سفید و صورتی را می‌شود در جاهای مختلف دید و این نشان می‌دهد زور طبیعت بهاری بیشتر از ته‌مانده‌های زمستان است. بیشتر از همیشه می‌خواهم به خدا توکل کنم که مرهم زخم‌ها و دردهایم لطف او، دعای مادرم و همراهی دوستانم است و بس.