این اولین باره که سرکلاس نشستم و میتونم به راحتی وبلاگم رو به روز کنم بدون فیلتر و در آرامش.
سالهای پر رونق وبلاگستان نه اینترنت پر سرعت بود و نه گوشی هوشمند، بعدتر هم که فیلترینگ.
بعدتر کلی فضاهای مجازی اضافه شدند ولی این اواخر انگار زامبیها به همهجا حمله کردن و جایی از آزار و اذیت کلامی اونها در امان نیست. خیلیها پشت اکانتهای فیک پنهانن نه برای ترس از اظهارنظر و نقد بلکه صرفا برای فحش دادن و حواله کردن فحشهای بیپایان ناموسی، یه جور تخلیه روانی که انگار تمومی هم نداره...
به اینجا پناه آوردم و امیدوارم بتونم بیشتر و بهتر بنویسم.
دو روز میشه یه خانم کارآموز اومده سرکلاسمون، دیروز چشمهاش از دیدن رفتار چند نفر گرد شده بود. جالبه یکی از اونها مادر دو تا بچهاس، ولی به هیچوجه رفتارهاش در حد کلاس نیس. جلو معلم تخمه میشکونه و مدام در حال حرف زدن، خندیدن و شیطنت اونم با یه پسر ۲۴ ساله است!
خودش طلاق گرفته و اون پسر هم ازدواج کرده ولی رفتارش با اون جوریه که همه رو غافلگیر کرده! کلن خیلی برام عجیب و غریبه، خب میشه دوست صمیمی هم بود ولی ه دوستی حد و مرزی داره اونم تو کلاس رسمی درس.
خلاصه که سر این پسر چندین بار به شکل تاسفآوری دعوا هم شده.
چرا؟ چون بقیه با اون پسر حرف زدن یا پیامک دادن و این باعث عصبانیت اون دختر شده! انگار دبیرستان.
دیروز معلوم شد اون پسر قبل از ۱۴ آوریل مراسم عروسی عربیش هست و دخترو هم قراره بادیه مرد آفریقایی ازدواج کنه.
خلاصه اینکه در این سن و سال هم افتادم وسط کلاسی که ماجراهای عشقی بغل گوشم در جریانه، اونم بدون سانسور!
سالهای پر رونق وبلاگستان نه اینترنت پر سرعت بود و نه گوشی هوشمند، بعدتر هم که فیلترینگ.
بعدتر کلی فضاهای مجازی اضافه شدند ولی این اواخر انگار زامبیها به همهجا حمله کردن و جایی از آزار و اذیت کلامی اونها در امان نیست. خیلیها پشت اکانتهای فیک پنهانن نه برای ترس از اظهارنظر و نقد بلکه صرفا برای فحش دادن و حواله کردن فحشهای بیپایان ناموسی، یه جور تخلیه روانی که انگار تمومی هم نداره...
به اینجا پناه آوردم و امیدوارم بتونم بیشتر و بهتر بنویسم.
دو روز میشه یه خانم کارآموز اومده سرکلاسمون، دیروز چشمهاش از دیدن رفتار چند نفر گرد شده بود. جالبه یکی از اونها مادر دو تا بچهاس، ولی به هیچوجه رفتارهاش در حد کلاس نیس. جلو معلم تخمه میشکونه و مدام در حال حرف زدن، خندیدن و شیطنت اونم با یه پسر ۲۴ ساله است!
خودش طلاق گرفته و اون پسر هم ازدواج کرده ولی رفتارش با اون جوریه که همه رو غافلگیر کرده! کلن خیلی برام عجیب و غریبه، خب میشه دوست صمیمی هم بود ولی ه دوستی حد و مرزی داره اونم تو کلاس رسمی درس.
خلاصه که سر این پسر چندین بار به شکل تاسفآوری دعوا هم شده.
چرا؟ چون بقیه با اون پسر حرف زدن یا پیامک دادن و این باعث عصبانیت اون دختر شده! انگار دبیرستان.
دیروز معلوم شد اون پسر قبل از ۱۴ آوریل مراسم عروسی عربیش هست و دخترو هم قراره بادیه مرد آفریقایی ازدواج کنه.
خلاصه اینکه در این سن و سال هم افتادم وسط کلاسی که ماجراهای عشقی بغل گوشم در جریانه، اونم بدون سانسور!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر