دیروز عصر سر درد بدی داشتم که به تخم چشمم فشار میاورد، منتظر بودم شب بشه بچه بخوابه ومنم بیهوش بشم. بچه خوابید ولی مگه پشههای لعنتی گذاشتن؟! خلاصه هی میخوابیدم و هی پشهها با صدای هلیکوپتری دورم میچرهیدن، همزمان تیم فوتبال الجزایر هم برده بود و صدای بوق و ترقههای کر کننده قطع نمیشد. نمیدونم کی و چطور تونستم بخوابم هر چند این وسط بچه هم مدام بیدار میشد و شیر میخواست، نهایتا از ساعت چهار صبح بیدارم و الکی دارم تو اینترنت میچرخم ولی دلم میخواد بخوابم!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر