دیروز پنج اسفند تولدم بود، یک روز معمولی. معمولی برای ما طی چند ماه اخیر یعنی پر از استرس، نگرانی مدام و بالا و پایین کردن خبرها.
جو کرونا هم در وجودم رسوخ کرده، از بیرون رفتن هم میترسم.
ماندیم خانه به صرف پن شکلات، آب هویج و غم دوری و دلتنگی.
واقعا اگر این پسرک چهارده ماهه نبود این ماهها و روزهای چطور میگذشت؟ حتما سختتر، دردناکتر، بیحوصلهتر و الخ.
خدا رو شکر که هستی وروجک جان.
جو کرونا هم در وجودم رسوخ کرده، از بیرون رفتن هم میترسم.
ماندیم خانه به صرف پن شکلات، آب هویج و غم دوری و دلتنگی.
واقعا اگر این پسرک چهارده ماهه نبود این ماهها و روزهای چطور میگذشت؟ حتما سختتر، دردناکتر، بیحوصلهتر و الخ.
خدا رو شکر که هستی وروجک جان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر