۱۳۹۹ مهر ۲۰, یکشنبه

غر شبانه

 هوا خیلی سرد شده، حتی وقتی چن ساعتی آفتاب میاد هوا خیلی سرده! چپیدیم تو خونه، حتی جرات ندارم برا پیاده‌روی ربع ساعته بچه رو بیرون ببرم. بچه‌ هم چارچنگولی چسبیده به تلویزیون و من هم درمونده‌تر از اونم که بتونم کاری کنم.

هوا سرد و بارونی‌، حجم خبرهایی که هر روز تلخ‌تر و سیاه‌تر می‌شن ادمی رو کلافه، درمونده و بی‌اعصاب‌تر می‌کنه. واقعا توان سر و کله زدن با بچه رو ندارم.  

غم فوت شجریان، هنرمندی که بیشتر از صداش شخصیت خودش رو دوست داشتم، رو دلم سنگینی می‌کرد. لازم داشتم حداقل چن ساعتی تنها باشم، گریه کنم ، سبک شم و برگردم به روزمره‌ها ولی با بچه‌ای که مدام بهت چسبیده و بی‌خیالت نمی‌شه فقط می‌تونی وسط شیطنت و داد و بیدادها اشک بریزی...این ماه‌هاهمه غم‌ها، خستگی‌هاو کلافگی‌ها فقط و فقط تلنبار شدن روی هم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر