سه ماه هست که اومدم و انقد اتفاقهای مختلف افتاده که شمارش از دستم درد گرفته. یکی از مزخرفترین هاش آبله مرغون گرفتن او بود و وقتی قضیه بدتر شد که دکتر فقط میکفت عفونت هست ولی عفونتی که بالاخره حاضر شدن چرک خشک کن بنویسن! چیزی که واقعن عجیب بود. گویا بیمار باید رو به موت باشه تا برات چرک خشک کن بنویسن. خلاصه بعد از اینکه دونهها زیاد شدن و تحملشون سخت دکتر تایید کرد که بعله اینا نشونههای آبله مرغون هست. واقعن بیماری تو غربت و تنهایی خیلی سخت و غم انگیزه. شب ولی که رفتیم بیمارستان و من تو بخش انتظار نشسته بودم یه دل سیر گریه کردم از تنهایی از استیصال از اون جو سرد و خالی از حس زندگی بیمارستان و الخ...
ده روز قبل دو روز هوا به شدت گرم و شرجی شد و چمنها از بین رفتن چیزی که باورش سخته. هر جا رو میبینی جمنها رسمن سوخته و از بین رفتن!
بعد از اون دو روز شرجی هوا خنک شده شبیه روزهای آخر شهریور؛ خنک و دلپذیر.
ده روز قبل دو روز هوا به شدت گرم و شرجی شد و چمنها از بین رفتن چیزی که باورش سخته. هر جا رو میبینی جمنها رسمن سوخته و از بین رفتن!
بعد از اون دو روز شرجی هوا خنک شده شبیه روزهای آخر شهریور؛ خنک و دلپذیر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر