۱۴۰۰ تیر ۱۹, شنبه

اینجا چراغی روشن است

    حدود یکماه قبل چند روزی هوا اتفاقی شد و ریحون و جعفری کاشتم، دو سه روز بعد جوونه زدن ولی یهو برای حدود سه هفته هوا ابری و بارونیه شد. گونه‌های بیچاره همون اندازه موندن ولی ناامید نشدن تا اینکه این هفته یه چند روز دوباره آفتاب نصف و نیمه سر و کله‌اش پیدا شد، کلی جوونه جدید تو گلدون پیدا شده. از استقامت و صبوریشون راضی‌م.

بعد از دوز اول واکسن پربودم ده روز زودتر اتفاق افتاد، گذاشتم پای تغییر فصل و استرس و این حرفا بعد از دوز دوم هم دوباره چند روز زودتر اتفاق افتاد.‌سرچ کردم ببینم ربطی به واکسن کرونا داره یا نه؟ دیدم افرادی نه تعداد زیادی گزارش‌هایی رو به پزشکشون در رابطه با تغییر پریودشون دادن ولی هنوز تحقیقات علمی و گزارش رسمی ارایه نشده ولی احتمال ارتباطش وجود داره.

خلاصه که واکسن رو زدیم یه سری از عوارض از جمله سردرد و بدن درد و این ها رو هم تجربه کردیم ولی با این اوضاعی که هست واقعا معلوم نیس واکسن‌ها چقدر بتونم در برابر جهش‌های جدید مقاومت ایجاد کنن.

دیروز برا اتفاق ناگواری که برای پسرخاله‌م افتاده خیلی ناراحت بودم، کلی گریه کردم و فقط می‌دونم که تنها کاری که از دستم برمیاد دعاست، خدا همه بیمارها رو شفا بده و به اون هم رحم کنه.

چقدر خوبه اینجا هست، چراغش روشنه و حالم رو خوب می‌کنه. کاش ادم های بیشتری بنویسن.

بعد مدت ها شروع کردم به کتاب خوندن، با میان سازه‌های خاکستری شروع کردم، تلخ، تلخ و تلخ...سال‌ها از جنگ جهانی اول و دوم گذشته. به واسطه هر جنگ و درگیری میلیونها انسان زندگیشون ویران شده و نسل پشت نسل صدمه دیدن ولی هنوز هم این سیاهی و تباهی ادامه داره. به شکل‌های جدید در سرزمین‌های دیگر.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر