۱۴۰۰ شهریور ۱۵, دوشنبه

پنجشیر روزنه‌ای به روشنایی

  دیشب شب سیاه و نکبت بود برای پنجشیر برای دنیای در خواب رفته. چه خون‌ها که روان شده و چه خیانت‌ها که بر این مردم روا داشته شد. کسی صدایشان را نشنید چون سیاهی در سیاهی غوطه‌ور شده بود.

خیلی وقت‌ها برای امید، برای ادامه مسیر تیره و تار نیاز به قهرمانی هست، به اسطوره به هر چیزی که کورس‌های امید را سرپا نگهدارد. احمدمسعود همین امید بوده و هست در کشوری که پلشتی و نکبت از سر و رویش می‌بارد.

زن‌های دلیرش بلندگو به دست می‌روند کنار گوش طالب‌ها و اعتراض می‌کنند ولی مردهای کابل و هرات کجایند؟!

دنیایی پر از نکبت و بدبختی ما را احاطه کرده، اندک امیدها همین فریادهای علیه ظلم است که به طلوع آفتاب صبحی دیگر آدمی را امیدوار می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر