۱۴۰۳ آذر ۷, چهارشنبه

طمع‌کار

 از زور بی‌خوابید یا خستگی یا هر کوفت دیگه می‌دم تو سایت‌های مختلف یه سبد خرید پر می‌کنم، کرم‌ریزی‌م که فروکش کرد بی‌سر و صدا سبد خرید رو رها می‌کنم و می‌خزم سرجام.

در آخرین اقدام که واقعا می‌خواستم چند تا چیز بخرم و به خودم حال بدم یه سبد خرید آماده کردم که ۵۰ درصد تخفیف داشتن ولی به خودم گفتم منتظر بمون تا تخفیف‌های بلک فرایدی هم شروع بشه و مثلا خیلی سود کنم. نتیجه اینکه تخفیف بلک فرایدی سایت اینجوری شد که از دم همه‌چی ۳۰ درصد تخفیف داره و چیزهای ۵۰ درصدی من شدن ۳۰ درصدی. اینم عاقبت آدم طمع‌کار. ولی کلا تخفیف کمتر از ۷۰ درصد مسخره‌اس! 

۱۴۰۳ آبان ۲۶, شنبه

پاپانوئل

 وارد مرحله‌ی جدیدی از زندگی شدیم و اونم اینه که نکنه پاپانوئل تو لوله‌ی بخاری گیر کنه، زخمی بشه! نکنه از پنجره بخواد بیاد پنجره بسته باشه! خب ساعت چند می‌رسه؟ چند تا کادو میاره؟ کیسه‌اش سنگینه؟

فعلا دغدغه‌مون پاپانوئل هست و بس! همه‌ی سووال‌ها در مورد اونه.

تا همین پارسال هم خیلی مهم نبود ولی امسال خیلی مهمه فک کنم چون حالا می‌تونه با دوستاش حرف بزنه و بیشتر در مورد این چیزها می‌شنوه. تازه همه‌ی دوستاش دندون‌هاشون افتاده ولی دندونای پسرچه هنوز نیفتاده.

۱۴۰۳ آبان ۲۳, چهارشنبه

کون سوزی

 نمی‌دونم من و امثال من خار داشتیم و داریم  یا چی که همون سال ۸۸ چند روز بعد انتخابات زرتی حکم اخراجمون صادر شد. بعد یکی از سینه‌چاک‌های اون موقع محمود نکبت تو دولت روحانی جز خبرنگارانی بود که با ظریف این‌ور و اون‌ور می‌رفت و حتی در اون نشست امضای برجام هم بود. تو دولت رئیسی که فقط از این میز ریاست به اون یکی منتقل می‌شد. تو دولت پزشکیان هم محکم و استوار سر جاشه. الان عکس‌هاش رو دیدم و دوباره کونم سوخت!

۱۴۰۳ آبان ۱۶, چهارشنبه

در انتظار رهایی

 نمی‌دونم تو انعکاس صدای کدوم بار دل‌تنگی و دلشکستگی من هستی ولی مطمئنم تو عزیزترینی که تو تنهاترین و سخت‌ترین لحظه‌ها پیدا شدی.

بیرون هوا مه‌آلوده و من اینجا منتظر تا ساعت رهایی برسه، واقعا امیدوارم امروز آخرین روز از اینجا باشه.


۱۴۰۳ آبان ۱۲, شنبه

بیلاخ

 خب روزگار گاهی که چه عرض کنم شاید بیشتر اوقات پوز ما را به خاک می‌مالد و بعد یک بیلاخ زیبا هم نشان ما می‌دهد. الان پوزه به خاک کشیده شده و در بیلاخ‌ترین شرایط‌م.