امسال روزهایی که هوا خاکستری تخمی و دلگیر بوده خیلی زیاد بودن از جمله دیروز. یه جوری دلگیره که فقط باید سرت رو بکنی زیر پتو و بیهوش بشی. خلاصه بچه بعد از دو سه روز اسهال و استفراغ یه کم جون داشت. انقد حالش بد بود که به بستنی نه میگفت. دیروز با خوردن دو تا بستنی جبران کرد. دیروز همهجا تعطیل بود به جز مغازههای عربها و ترکها و در اصل مسلمونها. واقعا خدا خیرشون بده که تو این هوای نکبت و بیکسی ما حی و حاصر بودن و دل آدم رو گرم میکردن، فک کن سطح دل گرمیم رو! خیلی تباه شدم، میدونم. تبلیغ تئاتر میبینم دلم تئاتر دیدن میخواد. چه روزگار باشکوهی بود اون موقع که تو تالار ابوربحان، هودی، احسان و الخ تئاتر میدیدم. کارهای کوهستانی، رحمانیان...اخ، اخ...صف جشنواره فجر و دیدن کلی دوست و آشنا...چقد فیلمهای جدید تخمی شدن و چه فروشهای میلیاردی هم دارن! یکسال شایدم بیشتر نمیتونم فیلم و سریال ببینم. قبلا چقدر سریال میدیدم. اخ، اخ...تباه اندر تباه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر