
قرار نیست که یک اتفاق خارق العاده بیفتاد تا یک روز بشود روز خوب که، قرار هم نیست که من همیشه بنالم و اعصابم خرد باشد که. مثلن همین امروز، واقعا برای من روز خوبی بود.
به چند دلیل؛ یکی اینکه تا ظهر دفتر نرفتم، چون دو تا برنامه داشتم.
یکی از برنامهها اختصاصی بود با یک آدم خوب که هم خوب حرف می زد و هم فضای آن جا خوب بود.
برنامه دوم هم جایی بود که دوستش دارم، حالا گیرم دو تا بشری که ازشون خوشم نمیاد هم بودن.
تصمیم داشتم نرم دفتر ولی از شانس نیمه کج سیستم آقای روابط عمومی خراب شده بود باید میرفتم از سیستم یه نفر دیگه استفاده میکردم. بنده خدا هم نشسته بود یه جا ولی من معذب بودم.
خلاصه سریع کارم رو تموم کردم بعد یه نفر پیامک داد، یه نفر که دچار مشکل شده بود دیدم مجبورم برم دفتر (فک کنم ذکات حال خوب اینه که به داد حال یه داغون برسی).
خلاصه رفتم دفتر و چقد خوش شانس بودم من، که دو نفر بیشتر دفتر نبودن.
وقتی موجودات آزار دهنده تو دفتر نیستن آدم کمی آرامش داره، از دیروز تا حالا از یه نفر به شدت هر چه تمامتر متنفر شدم نه که قبلن نبودم ولی با کار دیروزش واقعا حالم بهم میخوره که چشمم به چشمش بیفته.
خلاصه یه ساعت بیشتر دفتر نبودم و این یعنی یه نفس عمیق بدون نگرانی و اعصاب خردی.
کلن حال خوبه امروزم رو مدیون هوای خوب، ندیدن موجودات کثیف و عوضی و کمتر تو دفتر موندن هستم.
من عاشق این هوام؛ یه جور ابری خاص که آدم دلش می خواد همه اش حالش خوب باشه، شاد باشه، پرانرژی و کمتر غر بزنه.
منتظر یه خبر خوب هم هستم، کاش زودتر برسه این خبر.
به چند دلیل؛ یکی اینکه تا ظهر دفتر نرفتم، چون دو تا برنامه داشتم.
یکی از برنامهها اختصاصی بود با یک آدم خوب که هم خوب حرف می زد و هم فضای آن جا خوب بود.
برنامه دوم هم جایی بود که دوستش دارم، حالا گیرم دو تا بشری که ازشون خوشم نمیاد هم بودن.
تصمیم داشتم نرم دفتر ولی از شانس نیمه کج سیستم آقای روابط عمومی خراب شده بود باید میرفتم از سیستم یه نفر دیگه استفاده میکردم. بنده خدا هم نشسته بود یه جا ولی من معذب بودم.
خلاصه سریع کارم رو تموم کردم بعد یه نفر پیامک داد، یه نفر که دچار مشکل شده بود دیدم مجبورم برم دفتر (فک کنم ذکات حال خوب اینه که به داد حال یه داغون برسی).
خلاصه رفتم دفتر و چقد خوش شانس بودم من، که دو نفر بیشتر دفتر نبودن.
وقتی موجودات آزار دهنده تو دفتر نیستن آدم کمی آرامش داره، از دیروز تا حالا از یه نفر به شدت هر چه تمامتر متنفر شدم نه که قبلن نبودم ولی با کار دیروزش واقعا حالم بهم میخوره که چشمم به چشمش بیفته.
خلاصه یه ساعت بیشتر دفتر نبودم و این یعنی یه نفس عمیق بدون نگرانی و اعصاب خردی.
کلن حال خوبه امروزم رو مدیون هوای خوب، ندیدن موجودات کثیف و عوضی و کمتر تو دفتر موندن هستم.
من عاشق این هوام؛ یه جور ابری خاص که آدم دلش می خواد همه اش حالش خوب باشه، شاد باشه، پرانرژی و کمتر غر بزنه.
منتظر یه خبر خوب هم هستم، کاش زودتر برسه این خبر.