۱۳۹۳ اسفند ۲۶, سه‌شنبه

اعراب و ما در سرزمین‌های شمالی


شده برای چیزی له‌له بزنید ولی حتی ندونید باید چیکار کنید؟ من الان در زمینه نوشتن تو چنین موقعیتی هستم. خیلی دلم می‌خواد بنویسم ولی نمی‌تونم. کلن تارشروع می‌کنم چن خط ساده بنویسم کلمه‌هام ته می‌کشن! همین موضوع سرخورده‌ترم می‌کن. فک کنم بخشی از مشکل‌م هم این که از کتاب خوندن دور شدم. ولی اون موقع هم که می‌خوندم چندان توانی برا نوشتن نداشتم ولی این ننوشتن این له‌له زدن برای نوشتن ولی نتونستن جز حسرت‌های زندگی‌م شده.
اینجا هنوز هوا سرده و درخت‌ها هنوز هم لخت و عور هستن. فک کنم از حدود یک ماه دیگه تازه هوا بهاری بشه و شکوفه‌ها سبز بشن.
تو این شهر جمعیت زیادی از عرب‌ها زندگی می‌کنند که بر عکس ایرانی‌ها اتحاد زیادی دارن. اینجا عرب‌ها صاحب اصلی بیشتر بازارهای هفتگی هستن. فروشگاه‌های بزرگی رو هم عرب‌ها اداره می‌کنن که همه چیز از جمله مواد غذایی با قیمت‌های مناسب در اون‌ها پیدا می‌شه.
ترک‌ها هم اینجا مغازه‌های بزرگ گوشت‌فروشی و حتی رستوران دارند ولی ایرانی‌ها چیز خاصی ندارند. ایرانی‌ها بیشتر ترجیح می‌دن دوپر از هم باشن و اگر هم کسی مغازه یا فروشگاهی راه بندازه ازش حمایت نمی‌کنن.
*شب‌ها خواب می‌بینم که برگشتم سر کارم و روزها با اندوهی که به خاطر از دست دادن کارم در وجودم هست و حقی که به بدترین شکل پایمال شده مدام دلم می‌گیره...
بعضی اندوه‌ها و غم‌ها هستن که اگر به موقع هضم نشن، مثل استخون لای زخم مدام عفونت می‌کنن...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر