ساعت سه صبح جمعهای. دراز کشیدم رومبل، بیرون کج و کوله بارون میباره.من؟ حالم خوب نیست. احساسم اینه که تمام توان روحی، روانی وجسمیام رو از دست دادم. طرف چپ کمرم به فنا رفته. خوابم به فنا رفته، نه میتونم بشینم، نه دراز بکشم . همهاش شده درد. خودم میگم کشیدگی عضله ای بقیه میگن انقباضات زایمان. روحیه ندارم برا زایمان. چرا؟ یهویی تو این شرایط حساس صبح دو روز قبل ماشین روشن نشد که نشد. با هزار بدبختی و با کمک همسایه عربمون روشن شد تا رسید به تعمیرگاه. گفتن از باطری نیست و کار ما هم. دیروز با بدبختی رفتیم نمایندگی اول ۹۳ یورو گرفتن که بگن چشم و بعد قبض ۹۰۰ یورویی رو تقدیم کردن! خیلی شیک و مجلسی.
احساس میکنم حق دارم خوب نباشم. ساعت سه صبح جمعهاس، بارون شرشر میباره، لم دادم رومبل وخرچ خرچ ویفر میخورم.حتی برا خوابیدن روحیه ندارم.
احساس میکنم حق دارم خوب نباشم. ساعت سه صبح جمعهاس، بارون شرشر میباره، لم دادم رومبل وخرچ خرچ ویفر میخورم.حتی برا خوابیدن روحیه ندارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر