روزها بلندتر و روشنایی بیشتر شده ولی همچنان ساعت هفت منع رفت و امید شروع میشود.
یک هفتهای میشود که هوا ابری و بارانیست، زمستان برگشته.
هنوز نوبت واکسن ما نشده ولی از خبر واکسن زدن پدر و مادرها در ایران خوشحالم.
کتاب نمیخوانم ولی دو سه روزی است که دوباره پیادهروی در خانه را شروع کردم.
به لطف محدودیتها و آشنایی با آدمهای مجازی که هر جا میروند لوکشین را هم میزنند محلهای خوبی برای پیادهروی پیدا کردیم.
وضع دندانهایم خراب است، نوبتهای دکتر هم طولانیست و کلا بیخیال شدم تا کمتر حرص بخورم. وضع ریشه دندانم خراب است و زودترین نوبتی که گرفتیم برای واخر ژوئن است...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر