بامداد دوشنبهاس. دیروز ۴۲ سالگی شدم، خب هنوز هم این عددها برام باورکردنی نیستن، ولی همینه که هست.
دو هفتهی پرتلاطم و سخت رو با بچه گذروندم. مزخرفترین تعطیلات همین تعطیلات دسامبر و فوریهاس. هوا سرد و تخمیه. نمیشه بچه رو پارک برد و بچه رسما تو خونه میپوسه. دیروز عصر به مرحلهای رسیدیم که تنها راه نجات فرار از خونه بود، پس همگی فرار کردیم.
بعد از دو هفته دقیقا یکشنبهی قبل از شروع مدرسه هوا افتابی و خوب شده بود. و از امروز الی ماشالله هوا ابری و بارونی خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر