۱۴۰۳ خرداد ۲۰, یکشنبه

عقده‌های کودکی

 دوست دارم کنار چند دوست بشینم و فقط این چند سال را برایشان بازگو کنم. از پسرک‌م بگم و از غم‌ها و نگرانی‌هایی که دارد. از دل کوچولو و ترسیده‌اش...

این‌که ده‌ها سال قبل و در کودکی ما رفتارها بل چنین بوده و چنان و در توهم این به سر ببریم که چقد هم خوبیم ما باعث شده برینیم تو زندگی بچه‌ها...

من خیلی مودب و باشعور و احترام‌گذارم چون وقتی بچه بودم به محض اینکه کار اشتباهی می‌کردم مامانم دعوام می‌کرد، تهدیدم می‌کرد اگه دوباره تکرار بشه بابام می‌میره و الخ...الان من خیلی آدم خوبیم و همون روش درسته...ریدن تو فرق سر اونی که تو رو بزرگ کرده و این توهم رو بهت داده که خیلی اقایی، گه بگیرن...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر