دیروز بعدازظهر رسما برشته شدیم. گه تو هوای شرجی. نه پنکهای نه کولری، فقط باید وول بخوری تا فرجی بشه! نمیدونم از کی بالاخره سر و کلهی نسیم خنکی پیدا شد و بالاخره خوابم برد. نمیدونم خودشون چطوری برای آفتاب گرفتن و این دما لهله میزنن ولی من نمیتونم! یعنی یه زمانی تا ۴۵ درجه رو تحمل کردم حتی رفتم سرکار ولی هوای شرجی خیلی تخماتیکه. تازه تو این هوا زنای عرب عبایه رو پوشیدن، یه سری حتی سیاه ولی مردهای کنارشون با شلوارک و لباس خنک و الخ...فک کن از تیر و طایفه و قبیله بزنی بیای تو یه کشور مثلا آزاد ولی باز همه اون قوانین خانوادگی و قبیلهای رو سه قفل کنن روی زن! یه جوری که هم چهار تا پنج تا بچه قد و نیمقد رو باید داشته باشی، حجاب سفت و سخت هم داشته باشی و گه تو همهاش...
یه خانم جوونی بود تا همین دو سال قبل که باردار بود و حتی بعد از بارداری وقتی بچههاش رو میآورد مدرسه حجاب نداشت، لباسهای مختلف میپوشید بدون حجاب سر! چند مدت پیش باورم نمیشد این همون زن باشه که خودش رو وسط چند لایه پارچه پیچیده، لباس بلند تا روی کفش، روسری و همبند و شال و همهچی! هی دقت کردم و بیشتر مطمئن شدم خودشه...
چند روز دیگه المپیک شروع میشه و به ورزشکاران فرانسوی اجازه ندادن با حجاب وارد مسابقهها بشن. طرف یه عمر خودش رو جر داده با همه اون تفکری که سالها بهش تحمیل شده یا نشده که حجاب داشته باشه بعد میره سهمیه میگیره و در نهایت میگن چون حجاب داری نمیشه. همهاش ظلم در ظلم و کثافت...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر