۱۴۰۳ مرداد ۲۵, پنجشنبه

ریدم تو گرما

 خب خدا رو شکر شب‌ها زودتر آفتاب غروب می‌کنه از حدود ساعت ۱۱ شب رسیده به ۹ و امیدوارم زودتری برسه به ۶. واقعا از ساعت ۷ برای مایی که نه دوست و آشنایی داریم و همه‌جا به جز فست‌فودی‌ها ساعت ۷ تعطیل می‌کنن زندگی شبانه معنایی نداره! تازه من کلا آدم صبح زودم، همین الان نمی‌دونم چرا ولی از چهار صبح بیدارم، خب معلومه ساعت ۹ شب جنازه‌ای بیش نیستم. تو این هفته یه روز دما شد ۳۶ و دقیقا همون روز و تو اوج گرما ساعت ۳ وقت دکتر داشتم. خب؟ اعصاب تخمی بود، اینجا هم که از کولر و وسایل سرمایشی خبر خاصی نیس در نتیجه کلا روح و روان به فنا. تنها اتفاق خوب این بود با دکتر دعوامون نشد. مگرنه اونم گیر داده بود به یه سری آزمایش و اصلا تو کتش نمی‌رفت که چرا انجام نشده!!! بعدا تو خونه و بعدداز خوردن هندونه ایمیل ازمایش‌ها رو چک کردم و دیدم بعله همه رو انجام داده بودم ولی تو اون اتاق خفه مغزم حتی کار نمی‌کرده که دنبال چی بگردم و خب همه آزمایش‌ها رو آزمایشگاه ایمیل کرده بود و نمی‌دونستم که دکتر پرینت اون‌ها رو لازم داره فک می‌کردم رو کارت بیمه همه‌چیز ثبت شده نگو جواب فقط می‌رفته برا ایمیل پزشک خانواده! خلاصه تموم شد اون روز ولی طرف فک کرد که احتمالا از وسط صحرای آفریقا با شتر رفتیم مطبش که هیچ زبونی تو اون گرما حالیمون نیس.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر