۱۴۰۱ مهر ۱۹, سه‌شنبه

کثافت حرومزاده

 خواب دبیرخانه رو دیدم، همونقدر شارلاتان، دروغگو و کثافت. زنگ زده بود خونه بعد مامان گوشی رو داد به من. انگار نه انگار یازده سال گذشته. مثل همیشه با دروغ در مورد سوژه صحبت کرد و نمی‌دونم چرا حتی تو خواب بهش نگفتم حرومزاده بیشرف.

یادم میاد خیلی دروغ می‌گفت تا کارش راه بیفته، حتی دزدی هم کرده بود. زمان گذشت تا فهمیدم مثل اّب خوردن دروغ میگه، انگار عادی و راحت که بخشی از خودش شده بود.

کثافت حرومزاده، ریدی به خوابم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر