غمگین، سرخورده و مستاصلم. خبر کشته شدن بچهها، بچههای طفل معصوم بیگناه...جنازههایی که بلوچها تو خونه گذاشتن...خبرهایی که از تجاوز میاد، آتشسوزی اوین...خبرها تمومی نداره. ظلم تمومی نداره، شکنجه تمومی نداره...
اینجا نشستم و از خوندن خبرها خستهم، از این همه استیصال، از این حجم تنهایی...
کاش ذهنم انقد شخم نمیزد انقد عذاب وجدان نداشتم، روزی هزار بار خودم رو سرزنش میکنم آخه این چه اشتباهی بود که کردیم...پشیمونم و شرمسار...چه فایده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر