چهارده سال گذشته و من هنوز خواب محل کارم رو میبینم. تقریبا همه هستن و من هنوز هم دنبال اینم که بدونم چرا و چی شد که من از کار بیکار شدم. کدوم حروم لقمهای برام پرونده ساخت. و چیزی که هیچوقت اون غم و اندوه رو کمرنگ نکرد این بود که مقصران اصلی اون پرونده در حالی که پروندههاشون باز بود یکی شد نماینده شورای شهر و یکی دیگه هم در هر جایی هر غلطی میخواست میکرد. فقط پروندهی من بود که زرتی دادگاهش برگزار شد و با حکم تخمی تموم شد ولی زندگی من برلی همیشه از اون ریل خارج شد.
هیچوقت نتونستم باهاش کنار بیام. تو تنهایی خودم بارها گریه کردم، دربارهاش فکر کردم ولی جای خالیش پر نشده...