یک هفتهی بسیار شلوغ و پر برنامه (پر از سیمرغ، صلابت، افتخار، توسعه، پیشرفت و...) با یک عصر پنجشنبه کاملا سگی به پایان رسید.
نمیدونم حتی به کی فحش بدم؛ به جنسیت خودم، به این جامعه بی در و پیکر، به آدمهای پست این شهر، به کی؟
بهتر به خودم فحش بدم که دلم واقعا میخواست این شبها با هم دیگه فیلمها رو ببینیم و نشد، کاش تو حالشو ببری.
حرفهای دیروز ظهر، آب سردی بود که حال مزخرف این چند روزه رو بدتر هم کرد.
چه دنیای پستی شده و از اون پستتر و ناجوانمردانهتر یه عده آدم نماهای این دنیا هستند.
دوره و زمونهای شده که لازم نیست به کسی هیزم تری بفروشی، همین که بیشتر از ظرفیت بعضی آدمها به اونا توجه کنی یا احترام بگذاری انگار کار خودت رو یک سرِ کردی.
چاله و چوله برای جلو پات نمیسازن، خندقی میسازن که کامل دودمانت رو به بد بدن.
اعتماد، اطمینان، امنیت همه کشکِ.
کاش از همون اول حرفهات رو جدی گرفته بودم تا حالا مثل سگ پشیمون نبودم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر