۱۴۰۰ مرداد ۳, یکشنبه

آدم‌خواران

 قبل‌ترها یک نفر که نماینده ایران بود چه ورزشی، چه هنری و الخ موفقیتش غالب مردم را خوشحال می‌کرد و جشن ملی به راه می‌افتاد. ولی این روزها، پناه بر خدا فحش و لعنت و نفرین است که از هر طرف سرازیر می‌شود، کوچکترین شادیکوفت می‌شود و خوشحالی‌ها در اندک زمانی محو می‌شوند. نکبت و فلاکت فراگیر شده و بدتر از همه ما مردم ،.

بی‌پناه‌ایم که دیگر به یکدیگر اعتمادی نداریم

کافیست موجی راه بیفتد، سوار می‌شویم به هرکجا که رفت! راست و دروغش را هم بی‌خیال می‌شویم.دارم کتاب آدم‌خواران را می‌خوانم، خیلی ترسناک و دردناک پیش می‌رود، انقد که هر قسمت را با بدبختی تمام می‌کنم و مدام از خودم می‌پرسم واقعا چرا؟!

چطور می‌شود که انسانی انقد دریده‌خو و پست می‌شود و بدتر از این جماعتی هم چشم و گوش بسته همراهش می‌شوند؟! انسان موجود غریب و پیچیده‌ایس و در چشم بهم زدنی ممکن است به کفتاری تبدیل شود که فقط می‌خواهد رو طعمه بیفتد و تن را بدرد.

۱۴۰۰ تیر ۱۹, شنبه

اینجا چراغی روشن است

    حدود یکماه قبل چند روزی هوا اتفاقی شد و ریحون و جعفری کاشتم، دو سه روز بعد جوونه زدن ولی یهو برای حدود سه هفته هوا ابری و بارونیه شد. گونه‌های بیچاره همون اندازه موندن ولی ناامید نشدن تا اینکه این هفته یه چند روز دوباره آفتاب نصف و نیمه سر و کله‌اش پیدا شد، کلی جوونه جدید تو گلدون پیدا شده. از استقامت و صبوریشون راضی‌م.

بعد از دوز اول واکسن پربودم ده روز زودتر اتفاق افتاد، گذاشتم پای تغییر فصل و استرس و این حرفا بعد از دوز دوم هم دوباره چند روز زودتر اتفاق افتاد.‌سرچ کردم ببینم ربطی به واکسن کرونا داره یا نه؟ دیدم افرادی نه تعداد زیادی گزارش‌هایی رو به پزشکشون در رابطه با تغییر پریودشون دادن ولی هنوز تحقیقات علمی و گزارش رسمی ارایه نشده ولی احتمال ارتباطش وجود داره.

خلاصه که واکسن رو زدیم یه سری از عوارض از جمله سردرد و بدن درد و این ها رو هم تجربه کردیم ولی با این اوضاعی که هست واقعا معلوم نیس واکسن‌ها چقدر بتونم در برابر جهش‌های جدید مقاومت ایجاد کنن.

دیروز برا اتفاق ناگواری که برای پسرخاله‌م افتاده خیلی ناراحت بودم، کلی گریه کردم و فقط می‌دونم که تنها کاری که از دستم برمیاد دعاست، خدا همه بیمارها رو شفا بده و به اون هم رحم کنه.

چقدر خوبه اینجا هست، چراغش روشنه و حالم رو خوب می‌کنه. کاش ادم های بیشتری بنویسن.

بعد مدت ها شروع کردم به کتاب خوندن، با میان سازه‌های خاکستری شروع کردم، تلخ، تلخ و تلخ...سال‌ها از جنگ جهانی اول و دوم گذشته. به واسطه هر جنگ و درگیری میلیونها انسان زندگیشون ویران شده و نسل پشت نسل صدمه دیدن ولی هنوز هم این سیاهی و تباهی ادامه داره. به شکل‌های جدید در سرزمین‌های دیگر.


۱۴۰۰ تیر ۱۳, یکشنبه

غروب نوشت یکشنبه

 امروز موقع ناهار بی‌هوا یاد یکی از بچه‌های توییتری افتادم که خبر فوتش را خیلی اتفاقی یکی دوماه قبل دیدم، به خودم گفتم واقعا چرا این ادم نباید باشد؟همین چند دقیقه قبل موقع طرف شستن یاد مادربزرگم افتادم، چند ماه دیگر می‌شود ده سال که از پیش ما رفته و برکت و شادی جمعی را هم برده. برگشتم و به گلدان شمعدانی اب دادم، گریه هم کردم.

 چقدر دلگیرم ، کاش کنار مادرم بودم. برای اولین بار به این فک کردم که چقدر مادر بد و بی‌فایده‌ای هستم.

خسته‌ام، تلمباری از خستگی و بی‌همراهی...حس تکراری بودن و بیهوده گذراندن روزگار برای خودم.

۱۴۰۰ تیر ۱۲, شنبه

روزنوشت ابری

 بعد از دو روز هوای نیمه ابری و آفتابی، ابرهای گردن کلفت برگشتن برای یه هفته بارون.

چهارشنبه دوز دوم واکسن رو هم زدیم و فقط کمی درد در دست چپ داشتیم که بعد یه روز تموم شد.

تخفیف‌ها شروع شده ولی هیچی مثل قبل نیس نه خود تخفیف‌ها نه جنس‌ها.

تو اینستا عکس سفر، تولد و دورهمی می‌دارن بعد هم آه و ناله که هیچ جا نرفتیم و همه‌اش تو خونه چشیدیم والا تو اون شرایط خراب بی‌واکسنی موندم مردم با چه جراتی دور هم جمع می‌شن و بعد هم نق و نک و ناله‌ها به‌راه. پس اون بندگان خدایی که همه‌اش خونه موندن و دیگه استرس بیرون رفتن از خونه گرفتن چی بگن؟! کلا ادم‌های خودخواه که همه چیز رو برا خودشون و در خدمت خودشون می‌خوان تو هر طبقه و سطحی چالش‌های بزرگ رو برا بقیه درست می‌کنن و خودشون هم عین خیالشون نیس.