دیشب همینجوری و بیمقدمه کلی حس ناامیدی و بیهودگی مثل یه بهمن آوار شد رو سرم. نمیدونم شاید بین حرفایی که با «ع» زدم یه جرقهای شده برای حرکت بهمن. بعله بهمن در عرض چند ثانیه میتونه هر چی که ساختی رو به ویرونه تبدیل کنِ ولی اگر بخواهی خرابی هاش رو از نو بسازی کلی زمان میبره.
هر چیزی از حرف، نوشته، عکس و الخ درباره کارم حالم رو بد میکن. چهار سال گذشته و هنوز نتونستم با این قضیه کنار بیام و چند هفته یه بار هم سر این زخم باز میشه و عفونت هاش بیرون میریزِ.
اعصابم خرد میشه وقتی یادم میافته در آستانه شیش سالگی اتفاقات هشتاد و هشت هستیم و هیچ کدوم از وعدههای روحانی که به خاطرش باز هم رای دادم محقق نشده. وقتی فک میکنم که چند نفر هنوز دارن دوران محکومیت هاشون رو به دلایل واهی میگذرونن دپسرده میشم.
حداقل تو این کشور هیچ چیزی ارزش این رو ندار که آدم بخواد حتی یک ساعت از عمرش رو پشت میلهها بگذرون.
اون جمعیت بدبخت و فلک زده به کنار، یه عده هستند سفرشون، تفریحشون همه چیزشون به جاش فقط وقتی میرسن به صف بانک و اتوبوس میخوان همرنگ جماعت بشن شروع میکنن به غر زدن و نالیدن!
یه زمانی هست همه آدمها حاضرن به سهم خودشون یه هزینهای رو بدن تا حداقل یه روند اشتباه اصلاح بشه ولی وقتی یه عده میخوان آماده خور باشن و فقط بگن لنگش کن هزینه دادن یه عده اقلیت هم درست نیس.
کی میتونه عمر رفته این همه آدم طی این شیش سال تو زندانها رو بهشون برگردون. تازه میان بیرون اول بدبختی هاشونِ. باید کار پیدا کنن، کلی باید زمان بگذره تا بفهمن چی شده و چی قرار بشه...
شاید هم با گذشت زمان مدام افسوس اون سالهایی رو بخورن که بالاخره تو زندان گذشته، شاید...
کلن فک کردن به این چیزا خیلی خیلی حال آدم رو خراب میکن. هر چقدر هم بخواد خودش رو سرگرم کنِ و نذار این فکرها به ذهنش هجوم بیارن نمیشه.
هیات دولت میخواد بیاد اینجا، واقعن برا چی؟ صرف یه حرکت نمادین و چهار تا سخنرانی چی از بدبختیای این شهر کم میکنه؟ این مدت هر بار اسم شهرمون در سطح بین المللی مطرح شده به خاطر حماقتها و رفتارهای غیرانسانی و مسخره یه عده بود... حرفهای صد من یه غاز. با تانک از روی ماهوارهها رد شدن، سگ کشی...
مردم جمع میشن برا سگ کشی اعتراض میکنن ولی اینکه قطارشهری بعد ۱۴ سال هنوز راه نیفتاده و هر از گاهی یکی میاد افتتاح رسمیاش میکنه کک کسی رو نمیگزونه!
اینکه به خاطر همین قطار شهری مدت هاست گوشه و کنار شهر رو ریخنن بهم و ترافیک و شلوغی خیابونها اعصاب و روان ادم رو به فنا میفرسته برا مردم عادی شده، انقد عادی که باهاش همزیستی مسالمت آمیز برقرار کردن و دلیلی برای اعتراض وجود ندارد.