صبح هوا به شدت مه آلود بود و خدا رو شکر که کلاس نداشتم. هر چند مثل روزهایی که کلاس دارم صبح زود بیدار شدم و با هوای مه آلود رو به رو شدم. البته الان آفتاب نیمه حونی تو آسمون هست ولی خب گرمایی نداره ولی از هیچی هم بهتره.
سوپ داره رو گاز قل قل میکنه. دست راستم درد گرفته و گاهی از شدت درد فقط میتونه با دست چپم محکم بگیرمش.
کلاس به نسبت خوب پیش میره، حداقلش اینه که مثل روزهای اول دیگه استرس و نگرانی شدیدی ندارم و با کلاس پیش میرم. تازه فهریدم همکلاسیام که بیشتر وقتها داره میحنده دوشنبه دیگه وقت زابمانش هست و خیلی راحت و ربلکس تا چهارشنبه اومد نشست سر کلاس! خب برام خیلی تعجب آور بود چون این اواخر هر کسی رو که باردار بود دیدم استراحت مطلق داشت یا حلاصه کلی گیر و گرفتاری آخرش هم بچه زودتر از موعد دنیا میاومد.
سوپ داره رو گاز قل قل میکنه. دست راستم درد گرفته و گاهی از شدت درد فقط میتونه با دست چپم محکم بگیرمش.
کلاس به نسبت خوب پیش میره، حداقلش اینه که مثل روزهای اول دیگه استرس و نگرانی شدیدی ندارم و با کلاس پیش میرم. تازه فهریدم همکلاسیام که بیشتر وقتها داره میحنده دوشنبه دیگه وقت زابمانش هست و خیلی راحت و ربلکس تا چهارشنبه اومد نشست سر کلاس! خب برام خیلی تعجب آور بود چون این اواخر هر کسی رو که باردار بود دیدم استراحت مطلق داشت یا حلاصه کلی گیر و گرفتاری آخرش هم بچه زودتر از موعد دنیا میاومد.