۱۳۹۵ مهر ۳۰, جمعه

روزها

صبح هوا به شدت مه آلود بود و خدا رو شکر که کلاس نداشتم. هر چند مثل روزهایی که کلاس دارم صبح زود بیدار شدم و با هوای مه آلود رو به رو شدم. البته الان آفتاب نیمه حونی تو آسمون هست ولی خب گرمایی نداره ولی از هیچی هم بهتره.
سوپ داره رو گاز قل قل می‌کنه. دست راستم درد گرفته و گاهی از شدت درد فقط می‌تونه با دست چپم محکم بگیرمش.
کلاس به نسبت خوب پیش می‌ره، حداقلش اینه که مثل روزهای اول دیگه استرس و نگرانی شدیدی ندارم و با کلاس پیش می‌رم. تازه فهریدم همکلاسی‌ام که بیشتر وقت‌ها داره می‌حنده دوشنبه دیگه وقت زابمانش هست و خیلی راحت و ربلکس تا چهارشنبه اومد نشست سر کلاس! خب برام خیلی تعجب آور بود چون این اواخر هر کسی رو که باردار بود دیدم استراحت مطلق داشت یا حلاصه کلی گیر و گرفتاری آخرش هم بچه زود‌تر از موعد دنیا می‌اومد.

۱۳۹۵ مهر ۱۹, دوشنبه

نان

انقد تنوع نون اینجا زیاد هست که دیگه برنج خوردن یادم رفته. گاهی یک ماه می‌شه و اصلن برنج نمی‌خورم و دلم هم نمی‌کشه. هر وقت هم برنج می‌خورم به دو ساعت نکشیده باز گرسنه‌ام می‌شه. شاید به خاطر کیفیت برنج‌ها هم باشه. اینجا تو فروشگاه‌ها اکثرا برنج هندی هست. اینجا مصرف کوس کوش که شبیه خردبرنج هست خیلی زیاده، مخصوصن عربا زیاد مصرف می‌کنن. تو منوی کباب ترکی هم این کوس کوس حضور پررنگی داره.
بیشترین ماده غذایی مورد مصرف در اینجا سیب زمینی هست برای درست کردن فریت یا همون چیپس خلالی. حتی مغازه‌های سیار هستن برای فروختن فریت.
اینجور که شنیدم مردم این نواحی اهل پس انداز و این حرفا نیستن به جاش اهل سفر و تفریح هستن. بعنی کار می‌کنن پول در می‌ارن که تعطیلات حتمن برن سفر. سفر در تعطیلات جز واجبات براشون هست. بیشتر هم در تعطیلات سال نو و تعطیلات تابستون هست که به سفر می‌رن. 

هفته اول

هفته اول کلاس‌ها تموم شد. حدود ۱۰ نفر هستیم که بعضی روز‌ها یا ساعت‌ها چند نفری اضافه یا کم می‌شن. همکلاسی‌ها اغلب مراکشی و الجزایری هستند و در کلاس به زبون عربی و بی‌توجه به معلم و بقیه حرف می‌زنن و برای هم توضیح می‌دن. یک نفر سنگالی یک نفر گینه‌ای، یک نفر کلمبیایی و یونانی و من.
عربا زبانشون بهتره و راحت حرف می‌زنن و جو کلاس رو در اختیار دارن و ما بیچاره‌ها فقط مجبوریم تحمل کنیم. خود معلم هم چیزی بهشون نمی‌گه شاید چون قوانین نمی‌ذاره و نهایتش با یه ش کشیده که یعنی سکت باشید کلاس رو پیش می‌بره ولی واقعن رفتارهای زننده و زشتی سر کلاس دارن که انگار بین خودشون خیلی عادی و معمولی هست.
این کلاس سطحش از مبتدی بالاتره و همکلاسی‌های عرب کلاس رو در دست دارن. شاید اگه وضع همینجور پیش بره برم باکلاس‌های ظهر، اینجوری اعتمادبنفس بیشتری برا حرف زدن پیدا کنم.
دارم تمرین‌ها و درس‌های این سه جلسه کلاس مرور می‌کنم از اینکه یه چیزایی بلد شد از خودم راضی هستم.
چند روزی هست که هوا خیلی سرد شده انگار افتادیم وسط زمستون و بار دومی هم هست که سرما خوردم. خوبه شلغم تازه پیدا می‌شه اونم با قیمت خیلی خوب.
کلن قیمت مواد خوراکی خیلی خوب و مناسب هست البته اگه بدونی از کجا بخری. جاهایی هست که می‌شه سیب خوب رو با قیمت یه یورو خرید ولی جاهایی هم هستن که همون سیب داره با قیمت دو یورو به فروش می‌رسه و البته که هر جایی مشتری‌های خاص خودش رو داره. بعضی‌ها ترجیح می‌دن خریدهاشون رو از یه فروشگاه خاص انجام بدن و براشون هم مهم نیست که همون اطراف یه فروشگاه دیگه همین کالا یا محصول رو با قیمت کمتری می‌فروشه.