۱۴۰۲ خرداد ۲۴, چهارشنبه

شب نوشت

 اگر اینترنت دوستانم یاری کند در روز بارها بهم ویس می‌دیم و همین ویس‌ها بود که مرا از ته چاه بیرون کشید. اگر نبود لطف و محبت بی‌شائبه دوستم‌ من هنوز هم حوالی ته چاه افسردگی گوشه‌ای کز کرده بودم و قدرت تکلّمم به شدت ضعیف شده بود.

شاید روزی آدرس اینجا را به دوستی بدهم و یا بعدتر به بچه‌ام. 

روزهای نکبت و سیاهی را از سرگذراندم البته نه کامل. چند روز دیگر می‌شود یکسال که با کلی شوق و ذوق رفتن به دیدن خانواده‌ام. چقدر دلتنگ آغوش مادرم هستم، پدر و برادرم...خاله‌هام، داییم و دوستام. محبتی که از فرسنگ‌ها هم حس‌ش می‌کنم و در دیدارهای رودر رو چقدر این حس خوب دوست داشته شدن واقعی و قابل حس‌ه.

زهر و آسیبی که آن عوضی‌ها در تک‌تک زوایای زندگی من ریختن هیچ‌وقت از بین نمی‌ره، همه‌ی این سال‌ها رفتارهاشون رو نادیده گرفتم دلم بارها شکست ولی گفتم حرف و حرف‌کشی نکنم و زندگی‌م رو پیش ببرم ولی اون چهره‌های پشت نقاب تزویر و دروغ به زشت‌ترین وجه ممکن پدیدار شدن و فقط خدا و دعای مامانم و دوستام من رو تا همین‌جا هم سرپا نگه‌داشتن. یادم بمونه که یا رب مدار که گدا معتبر شود فقط یه تک بیت نیست شرحال زندگی یه سری آدم‌هاست که از سمی‌ترین بشرهای روی زمین هستن.