۱۴۰۰ آبان ۲۴, دوشنبه

نیمه‌شب و هجوم فکرها

 دوباره قلبم شکسته و مطمئنم جاش خوب نمیشه. ساعت دو و نیمه و از شدت سرفه بی‌خوابم. پسرک هم تب کرده و تقریبا با همدیگه بیداریم. انقد فکر و خیال کردم و با خودم حرف زدم و گریه کردم که خوابم میاد.

باید مراقب خودم باشم، برا خودم کاری کنم و تنها کاری که می‌تونم بکنم ورزش کردنه.

۱۴۰۰ آبان ۱۱, سه‌شنبه

به وقت آبان ۱۴۰۰

 مدت‌هاست ورزش نمی‌کنم، چرا؟ نمی‌دونم احتمالا مرض دارم. یه مدت بود اگه دو روز ورزش نمی‌کردم عذاب وجدان می‌گرفتم بعد از یه جایی که یادم نیس دقیقا کجا بود ول دادم رفت.

حالا حدود دو ماه میشه که بچه می‌ره مهد و سوغات برا ما انواع ویروس و مریضی رو آورده. از هفته پیش هم که تعطیلات شروع شده درگیر ویروسی شبیه آبله مرغان بودیم که اطراف دهن، دست‌ها و پاش رو پر از دونه کرده. دو سه شب اول تب داشت و درد بعد با دارو بهتر شد و حالا موقع رفتن دونه‌هاس و انگار پوست جدید داره وارد صحنه می‌شه و در تمام این مدت سرفه‌های من نو و کهنه شدن. سه روز هست که صبح حدود پنج سرفه ها شروع می‌شن و به حدی آزاردهنده می‌شن که در ادامه سردرد هم شروع میشه و تا شب و موقع خواب میگرن لعنتی ول کن نیست. امروز تهوع و دل‌پیچه هم داشتم و ضعف. خلاصه به خودم نهیب زدم که به جای نک و نال بلند شو ورزش کن و با بیست دقیقه پیاده‌روی در خانه شروع کردم. البته سرم  و نمی‌تونم زیاد تکون بدم به خاطر میگرن لعنتی، امیدوارم بره گم بشه.

می‌خوام چند تایی دوست قدیمی رو حذف کنم بس که بعضی‌هاشون طمع‌کار، حریص و حسود شدن. طرف خونه‌اش در یکی از بهترین جاهای شهر رو داده رهن رفته کرایه‌نشین شده که باغ بخره ولی مدام در حال نالیدن و اینکه وای فلانی رفته خارج خونه و دو تا ماشین داره و الخ...چقد تباه شدی دختر، چقدر حسرت خور مال و اموال بقیه شدی بدون اینکه ببینی خودت چیا داری و فک می‌کنه فقط باید بیاد خارج تا به رفاه برسه و الان کم‌شه...بحث امسال و پارسال هم نیس این عقده سال‌هاس باهاشه و هیچ وقت هم چشم و دلش سیر نمیشه.