هوا ابریست یک جوری گرفته و درهم که انگار گرههای ابرویی بهشدت در هم فرورفته باشند و خشم همین طور پخش و پلا شود.
این ابرهای تیره و درهم، غم عالم را هم با خودشان میآورند. از صبح حالم یکجوری به سامان نیست. یک جور که حتی دلم نخواست از خانه بیرون بروم. ترجیح میدهم سرمرا بکنم زیر پتو و وقتی بیرون آوردم حداقل ابرها تیکه پاره شده باشند نه اینجور درهم و غمافزا.
این ابرهای تیره و درهم، غم عالم را هم با خودشان میآورند. از صبح حالم یکجوری به سامان نیست. یک جور که حتی دلم نخواست از خانه بیرون بروم. ترجیح میدهم سرمرا بکنم زیر پتو و وقتی بیرون آوردم حداقل ابرها تیکه پاره شده باشند نه اینجور درهم و غمافزا.