در یکی از چاله چولههای زندگی مشغول دست و پا زدنم. در بخشی از کثافتی گیر افتادم که هر بار بهش فکرمیکنم به نقطههای تاریکی میرسم که قبلا شاید خیلی به ندرت بهش فکر میکردم. اینکه آدم میتونه تا چه اندازه درباره یه نفر اشتباه کنه و زندگیش رو به گا سگ بده...یه آدمهای به ظاهر آدمی هستن که خارج از خونه آدم هستن، همه میگن بهبه و چهچه مثلا ولی عصاره از کثافت و مریضی و عقدههای همه عمرشون رو دارن تو چارچوب خونه و رو زندگی زن و بچه بالا میآرن. اینا یه درجهای دیگه از دیوث بودنن، اصلا یه لیگی هستن که اسم زمینی نداره...خدا لعنتشون کنه. هم خودشون هم اونایی که بهشون این توهم رو میدن.