۱۳۹۶ تیر ۱۵, پنجشنبه

روز نوشت

دیروز بعد مدت‌ها سوار دوچرحه شدم و عجیب حس خوبی داشتم. بعد از تابستون سال ۹۰ که عصر‌ها سوار بر دوچرخه همراه خواهرم می‌رفتیم خونه مادربزرگم دیگه سوار دوجرخه نشدم. یعی هر از گاهی سوار می‌شدم ولی خیلی بی‌نظم و هر از گاهی. مادربزرگم گه رفت خیلی چیز‌ها رو با خودش برد...
خلاصه دیروز دوباره حس کردم چقد دلم تنگ شده برا دوجرخه و احتمالن تا چند هفته آینده دوچرخه رو بخریم.
یه اکانت توییتری جدید پیدا شده که در عرض دو روز دو هزار خرده ای فالوئر پیدا کرد. طرف ادعا می کرد که بعد سال ها از سازمان بریده و حالا زندگی جدیدی رو شروع کرده. یکی دو روز بعد از فعالیت بعضی از بچه ها گفتن که سابقن این اکانت با اسم دیگه ای فعتا بوده و حرف جدیدی هم نداره، هر چند حرف هاش برای خیلی ها جالبه و با اشتیاق زیاد دنبالش میکنن ولی بیشتر حرف هاش مطالبی هست که در گوشه و کنار اینترنت راحت پیدا میشه.طرف ادعا میکنه دکتر بهش گفته برای رهایی از فشارهای روحی و روانی بنوبس و اونم اومده توییتر!!! خلاصه اینکه گاهی میشین پای خوندن نظرها و کنجکاو شدم برم چند تا فیلم مستند درباره سازمان رو ببینیم و نتیجه؟ اعصاب خوردی بیشتر و افسوس.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر