صبح سهشنبه سوار مترو شدم، شلوغه. ولی جا برا نشستنم پیدا کردم. برا اولین بار دارم تو مترو مینویسم. فک کنم ماسک اجباری باشه ولی هستن آدمایی که نزدن. تو راه به این دهه فک میکردم و اینکه در کمتر از یکسال آینده چهل سالم میشه. چهل خیلی غریب ودور از انتظارمه. چقدر برای سی سالگی هیجان وذوق داشتم. چقدر فکر و امید و برنامه. چی شد؟! دود شد رفت ناکجا آباد.
برای چهل چی؟! هیچی فقط در حال بهترین کار رو بکنم، سخت نگیرم و منتظر اتفاق خاصی هم نباشم. همهاش میگذره و در نهایت حسرت میمونه. پس بهتره راحت بگیرم که راحتتر بگذره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر