۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

موجود کثیف


حالا اگر ان سال‌های ربوده شده بود هر روز می‌نوشتم نمی‌ذاشتم بین نوشته‌ها انقدر فاصله بیفته اصلن نمی‌ذاشتم بین من و صمیمی‌ترین دوستم فاصله‌ای باشه.
این روز‌ها پر از تردید و دلنگرانی‌ام.
از یه طرف کار و نتیجه ارشد و از یه طرف دیگه حرف دل.
گاهی آدم ناخودآگاه و بدون اینکه عمدی داشته باشه حرفی رو می‌زنه که بعد وقتی بهش فک می‌کنه می‌گه نکنه...
حالا من هی مدام فک می‌کتم که آدم کثیف و بی‌شعوری شدم که فاصله گرفتم از خودم، خدا که اصلن شاید خدا ازم قهره! رهام کرده تا هر غلطی بکنم.
خیلی بده این حس! حسی که مدام مثه خوره به جون آدم می‌افته و هی با خودش تکرار می‌کنه من موجود کثیفی شدم؟
حوصله کسی رو ندارم، صقحه فیس رو هم می‌بندم.
مادربزرگ مریض، ناتوان و ضعیف در بستر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر