«س» نزدیکترین دوست این پنج ساله اخیرم است. با اینکه از من کوچکتر است ولی جسارتش به من هم انرژی فوق العادهای میدهد. ما روزهای خوب و بدی را با هم گذرانیدیم. خیابانهای این شهر پر است از خاطرات دو نفره ما. از روزهایی که هر دو همکار بودیم در دو جای متفاوت کارمان شده بود تماشای تئاتر و فیلم و رفتن به کنسرت و جشنواره تا آن زمان که میرفتیم وسط شلوغیها. هر دو طعم بازداشت را کشیدیم. او را همزمان با حدود ۲۰ نفر دیگر چند روزی در زندان نگه داشتند. جماعتی که در میان آنها از همه قشری بود... فک میکردیم بعد از این اتفاقها دیگر بیخیال میشویم، بیتفاوت... ولی درست اخرین روز مهلت نام نویسی پنج دقیقه به ساعت شش پشت مانیتور مشغول حرص خوردن بودیم، داشت آخرین امیدی که نمیدانم یهو از کجا آمده بود هم به فنا میرفت که آن مرد آمد. ما دوباره دل بسته بودیم... ولی پختهتر و منطقیتر از ۸۸
چند روز قبل از اعلام رسمی اسامی هم هر روز و هر ساعت احتمال رد صلاحیت بیشتر و بیشتر میشد، فقط میخواستیم یکی رسما اعلام کند تا خودمان را قانع کنیم. شب قبل از اعلام اسامی انقدر خبرهای ضد و نقیض منتشر شد که دیگر برای شنیدن خبر رسمی آمادگی داشتیم، به همین راحتی همان اندک کورسوهای امید را هم کشتند. حالم نسبت به شب تا صبح ۲۳ خرداد چهار سال قبل خیلی بهتر است. یعنی یک جوری این چهار سال آماده شدیم برای هر بدتری. یک زمانی میگفتیم مگر از این بدتر هم میشود؟! بله که میشود. اینجا ایران است و هر غیر ممکنی امکانش هست.
زنده گی باز هم جریان دارد
چند روز قبل از اعلام رسمی اسامی هم هر روز و هر ساعت احتمال رد صلاحیت بیشتر و بیشتر میشد، فقط میخواستیم یکی رسما اعلام کند تا خودمان را قانع کنیم. شب قبل از اعلام اسامی انقدر خبرهای ضد و نقیض منتشر شد که دیگر برای شنیدن خبر رسمی آمادگی داشتیم، به همین راحتی همان اندک کورسوهای امید را هم کشتند. حالم نسبت به شب تا صبح ۲۳ خرداد چهار سال قبل خیلی بهتر است. یعنی یک جوری این چهار سال آماده شدیم برای هر بدتری. یک زمانی میگفتیم مگر از این بدتر هم میشود؟! بله که میشود. اینجا ایران است و هر غیر ممکنی امکانش هست.
زنده گی باز هم جریان دارد
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است. نا امید نشوی ها!!! پوست کلفت باش.
پاسخحذف