۱۳۹۳ شهریور ۴, سه‌شنبه

در میانه ی ماراتن


از تیرماه بود که ماراتن شروع شد و حالا در آغازین روزهای شهریور ماه باید به انتظار خیلی اتفاق‌هایی باشیم که هیچ کدامش هم دست ما نیست.
یک نمونه‌اش رزرو بلیت هواپیماست که زرتی همین هفته ایران ایر سفرهای نوامبر را بسته تا هفته آینده.
من؟ هم میزان استرس‌هایم بالاست و هم کلی نگران اتفاق‌های دیگر اما امیدوارم.
برای رسیدن به همین روزهایِ نه چندان آرام هم کلی سختی کشیده‌ایم و حالا کمتر از ۵۰ روز دیگه به موعد دیدار باقی مانده.
بدی قضیه هم این است من مدام استرس‌ها و نگرانی‌هایم را سر او خالی می‌کنم و بیچاره اویِ تن‌ها.
دیروز رفته‌ام برای عکس ویزا... هوا گرم بود و من هم بعد از چند کار دیگر فرصت رفتن به عکاسی را پیدا کردم. به دخترک صدبار سفارش کردم که اندازه‌ها دقیق باشد و فلان، آخر سر هم به دخترک گفتم مطمنی عکس مشکلی ندارد؟ گفت نه درسته.
بعد رسیدم خونه و همین جور دچار شک و استرس که این عکس ۷۰ یا ۸۰ درصد چهره درش مشخص نیست و احتمالن یک جور دیگری باید باشد. نمی‌دانم، یعنی انقد استرس و نگرانی دارم که کوچک‌ترین مساله برام می‌شه واویلا... دست تنهام و اینکه باید یه تنه جوری کار‌ها پیش بره که کسی بعد نگه ما که گفتیم فلانی ولی خودت مسوولی!
تن‌ها چیزی که بهش ایمان دارم اینِ که هیچی کم نذاشتیم و تو این ماراتنی که شروع کردیم راهی برای بازگشت و عقب گرد نیست، هر چی هست رو به جلو و تلاش برای رسیدن به آخر خط... البته ما به هر خط پایانی که می‌رسیم باز شروع یه کار دیگه است ولی امیدوارم به اینکه خدا هیچ وقت تنهامون نذاشت و این بار هم باهامون می‌اد تا آخر این ماراتن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر