یک نمونهاش رزرو بلیت هواپیماست که زرتی همین هفته ایران ایر سفرهای نوامبر را بسته تا هفته آینده.
من؟ هم میزان استرسهایم بالاست و هم کلی نگران اتفاقهای دیگر اما امیدوارم.
برای رسیدن به همین روزهایِ نه چندان آرام هم کلی سختی کشیدهایم و حالا کمتر از ۵۰ روز دیگه به موعد دیدار باقی مانده.
بدی قضیه هم این است من مدام استرسها و نگرانیهایم را سر او خالی میکنم و بیچاره اویِ تنها.
دیروز رفتهام برای عکس ویزا... هوا گرم بود و من هم بعد از چند کار دیگر فرصت رفتن به عکاسی را پیدا کردم. به دخترک صدبار سفارش کردم که اندازهها دقیق باشد و فلان، آخر سر هم به دخترک گفتم مطمنی عکس مشکلی ندارد؟ گفت نه درسته.
بعد رسیدم خونه و همین جور دچار شک و استرس که این عکس ۷۰ یا ۸۰ درصد چهره درش مشخص نیست و احتمالن یک جور دیگری باید باشد. نمیدانم، یعنی انقد استرس و نگرانی دارم که کوچکترین مساله برام میشه واویلا... دست تنهام و اینکه باید یه تنه جوری کارها پیش بره که کسی بعد نگه ما که گفتیم فلانی ولی خودت مسوولی!
تنها چیزی که بهش ایمان دارم اینِ که هیچی کم نذاشتیم و تو این ماراتنی که شروع کردیم راهی برای بازگشت و عقب گرد نیست، هر چی هست رو به جلو و تلاش برای رسیدن به آخر خط... البته ما به هر خط پایانی که میرسیم باز شروع یه کار دیگه است ولی امیدوارم به اینکه خدا هیچ وقت تنهامون نذاشت و این بار هم باهامون میاد تا آخر این ماراتن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر