۱۳۹۳ شهریور ۵, چهارشنبه

از خواب ها


خودم هم می‌دانم هر چقدر بیشتر حرص بخورم و اضطراب داشته باشم کار‌ها بد‌تر پیش می‌رود.
سعی می‌کنم آرام و قرار داشته باشم ولی دیشب یک خوابی دیدم که از شدت آشوب و استرس صبح با نگرانی از خواب بیدار شدم.
توی ِ خواب دیدم که «برادری» زنگ زده به گوشیم و می‌خواهد مرا برای ماموریت بفرستد و من هی می‌گویم صداتون قطع و وصل می‌شه و سریع تلفن رو قطع کردم رفتم به یه جایی که شبیه امام زاده‌ای بود و زن عموم اونجا به استقبالم اومد و گفت که برات تو صف نماز جا گرفتم...
امیدوارم این روز‌ها و روزهای در پیش همه ختم به خیر بشه.

۲ نظر:

  1. ختم به خیر میشه شک نکن.. لحظه شماری میکنم برات

    پاسخحذف
  2. جابجائی از شغل مکان خانواده به شغل مکان یا خانواده دیگه استرس زاست.طبیعیه.به این فکر کن که این روزها هم خواهد گذشت

    پاسخحذف