۱۳۹۸ آبان ۹, پنجشنبه

یعنی چی میشه؟!

گیر افتاده‌اند وسط یک هزار تو. همه‌چیز درهم و بهم ریخته. من بی اعصاب و بی‌حوصله.
اتفاق‌هایی که هر کدام به تنهایی می‌توانست تا ته دلم را غرق شادی کنند یکی یکی در حال افتادند ولی هر کدام انقد بی‌موقع و گاها دیر که شادی را کمرنگ کرد و از طرف دیگر شرایط را بغرنج‌تر.
پاسپورت ها که باید در کمتر از ده روز می‌رسید با ندانم کاری مسوولی حدود سه هفته دیرتر رسید، بعد از دعوایی که داشتم و تازه فهمیدیم تمام روزهایی که منتظر آمدن پستچی بودم، اصلا پست نشده بودند!
سه سال منتظر خانه دولتی بودیم و درست زمانی که باید برای کارت خروج بچه اقدام کنیم، زنگ زدن برای خانه.
این یعنی تغییر آدرس و یعنی کارت و همه چیز می‌رود روی هوا تا پروسه کاغذ بازی های اداری انجام شود و هیچ معلوم نیس چقد طول بکشه...
حال غریبی دارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر