۱۳۹۸ مهر ۱۷, چهارشنبه

روزمرگی

بیش از یک هفته‌اس که هوا ابری و بارونیه و رسما تهوع آور. اصلا فرصت نمیشه که لباس‌ها رو شست. فرصت چی میشه؟ هیچی.
قرار بود چن تا کتاب برام‌ پست کنند ولی اونم نشد. هزینه پست تا همین چند ماه قبل برای بسته‌ای زیر دو کیلو صد تومن و نهایت ۱۱۰ بود با هزینه بیمه و‌همه‌چی. الان چند شده؟ همون میزان بار شده بیش از پانصد تومان. کل کتاب‌هایی که خریده بودم شده بود ۲۰۰ تومن و قرار .شده بود چن تاش رو‌پست کنن. واقعا که زور داره. یهویی  از صد تومن بشه پونصد تومن!!!
بارون داره می‌خوره به شیشه، یعنی باد هم داره میاد. هوا سرده، یه جور سرد که جرات نکردم این چن روز با بچه بیرون برم.
از فضاهای مجازی دلزده شدم. توییتر پر از استرس، فشار روحی و‌روانیه، چرا؟ چون اکثر آدم‌ها اونجا حس می‌کنم دانای کل هستن و عالم به همه‌ی امور. انقد در مورد همه چیز نظر می‌دن و تحلیل می‌کنن آدم اعتمادبنفس‌ش رو از دست می‌ده و همه‌اش فک‌ می‌کنه چقد بیسواد و نااگاهه.
از اون ور اینستا، پر از سوال و فخرفروشی. یه‌جور کپی‌های سطحی، همه‌اش عزیزم و وای شما چه خوبی، اینو از کجا خریدی و‌الخ...
چقد همه‌چی کپی شده، تقلیدی، تکراری، تهوع آور...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر