۱۴۰۴ شهریور ۸, شنبه

دو اژدها

 اخرین شنبه تعطیلات تابستانی است. اژدهای بزرگ اتقدر حرف زد که اژدهای کوچک را بیدار کرد. حالا اژدهای بزرگ در حال دیدن خواب هفت پادشاه است و من و اژدهای کوچک در حال گرفتن کشتی‌کج برای خوابیدن!

در حالی که فک می‌کنم بعد از این همه تلاش برای خواباندنش به خواب رفته زرتی مثل فنر از جا کنده می‌شود و بیلاخ را حواله‌ام می‌کند. خسته، داغون و له‌ام.

۱۴۰۴ شهریور ۷, جمعه

صبح جمعه

 صبح جمعه‌اس. ساعت پنج بیدار شدم.‌چون بچه بیدار شده بود و تو تاریکی راه افتاده بود. چرا؟ چون ریده بود به خودش و باید عوض می‌شد.

به همین راحتی ریده شد به خوابم. امتحان عربی رو هم دادیم. اصلا نمی‌فهمم چرا چنین درسی رو باید بگذرونیم، مزخرف خالص بود. استادش از خود درس مزخرف‌تر. تا امتحان بعدی وقت زیاده. ولی کاررعقب‌مونده هم زیاد دارم. کاش فرصت بشه عقب‌مونده‌ها رو جمع و جور کنم. 

۱۴۰۴ شهریور ۶, پنجشنبه

پرونده

 انقد منتظر شدم بخوابن و نخوابیدن که سیم‌هام دچار اتصالی شد. یاد کارم افتادم. اتاق خبر، میز کارم و عر زدم. خیلی عر زدم...دلم براش تنگه. بارها خوابش رو دیدم و چیزی که تو همه خواب‌ها تکرار می‌شه اینه کی چه کسی برام پرونده ساخت؟! از همه آدم‌های تو خواب‌هام می‌پرسم...

۱۴۰۴ مرداد ۲۱, سه‌شنبه

نمره‌ی تخمیکال

 در حالی که امیدی به مفاهیم نداشتم با همکاری دوستان و الطاف الهی این درس تخمیکال را پاس کردم اونم با یه نمره خیلی خوب عوضی. برای پروژه عملی ویرایش رایانه‌ای رسما پاره شدم. انقدر ورد اذیتم کردم و در اواخر فایل مخم خسته بود و فایل پی‌دی‌اف ریده شد بهش که دیگه نگم ولی انتظار نمره‌ی خوبی دارم. چرا؟ چون جز معدود کارهایی در عمر ۴۲ ساله‌م هست که خیلی زیاد براش زحمت کشیدم. بارها گند زدم و باز ادامه دادم و...

چقد این درس و نمره کثافته، تو ۴۳ سالگی هم گیر نمره‌ام. 

۱۴۰۴ مرداد ۱۷, جمعه

مفاهیم لعنتی

 دیروز امتحان مفاهیم رو دادیم  امیدوارم بچه‌ها درست زده باشن.

یعنی انگار یه بار چند تنی از روی ذهن و روانم برداسته شد. اولبن بار تو عمرم تونستم یه مثلا کتابی رو هم ویرایش و صفحه‌آرایی کنم و برای پروژه عملی تحویل بدم. البته اگر الان نرم ببینم ورد یه ریدمان جدید زده. اصلا جوری دهنم با ورد سرویس شد که بیا و نگوو...

دیگه بعد چهار هفته دیشب گفتم مثل آدمیزاد دلخجسته‌ای می‌خوابم و خب؟ بعله بچه ساعت چهار صبح بیدارم کرده و دیگه خواب پرید رفت همون‌جا که عرب نی انداخت!

۱۴۰۴ مرداد ۱۵, چهارشنبه

انسان موجود شگفتی است

 باورم نمی‌شه تا ساعت یک و ربع بیدار بودم که بتونم بخش صفحه‌آرایی کتاب رو تموم کنم. و خب؟ ریدم تو ورد که هر کاری کردم عددهای سمت چپ رو فارسی نکرد! باورم نمی‌شه بچه تا ۱۲ شب بیدار بود و مدام حرف می‌زد و ریده بود تو اعصابم و خب؟ خیلی جلو خودم رو گرفتم که نعره نکشم.

پنجشنبه امتحان مفاهیمه، ریدم تو بحث‌های تخمی این درس. ازش متنفرم ولی کاش پاس بشه بره!

۱۴۰۴ مرداد ۱۲, یکشنبه

نیم‌فاصله‌ی کاذب تخمی

 از سد پانوشت‌ها گذشته‌ام ولی نیم‌فاصله‌ی کاذب لعنتی چسبیده بیخ گلویم و راه باز نمی‌کند. استاددحواب نمی‌دهد و شش روز مانده تا موعد تحویل پروژه. این وسط امتحان مفاهیم بنیادی تخمی را هم دارم.‌خیلی سخته، اصلا از این درس بدم میاد. اون ویرایش زبانی که سرویس کرد با امتحانش. وسط امتحان داشتم عن و گه یکی رو تنیز می‌کردم بعد اون یکی گرسنه بود و اصلا باورم نمی‌شد وسط معرکه‌ی امتحان و بچه‌ها گیر افتادم. گیر نیم‌فاصله‌های کاذبم و تا رفع نشه نمی‌تونم وارد بخش صفحه‌ارایی بشم.

۱۴۰۴ مرداد ۱۰, جمعه

امتحان دوم

 امتحان دوم را دادم. سخت و دهن‌سرویس کن! چرا آخه؟ یعنی استاددسر کلاس از خاطره‌هاش هم سوال داده بود. واقعا چه کردی با ما هوتن...

خلاصه که این میان‌ترم بود و شرحه‌شرحه شدیم تا بعدی که فک کنم خیلی وحشتنا‌ک‌تره. انقد از مفاهیم بنیادی بدم می‌اومد تو کلاس هیچی تقریبا نفهمیدم. لازمه حتما بخونمش ولی خب کی؟ کو وقت.

خلاصه فردا باید کلی کار عقب مونده رو جمع و جور کنم. بعد بزنم تو سر خودم و جزوه ببینم به کجا می‌رسیم.