یکی از چیزایی که خیلی به چشمم اومد بوق نزدن ماشینها بود. برعکس اینجا که بوق زدن نقش فحش، تشکر، احوالپرسی و... رو داره اونجا به ندرت صدای بوق شنیدم و اکثرا با تکون دادن دست به ماشین مقابل تشکر میکردن و یا عذر خواهی.
عابر پیاده هم انقد ارزش داشت که ماشینها براش توقف کنن برعکس اینجا که عابر پیدا نقش شلغم رو داره.
خب اینجور هم نیست که آشغال ریختن فقط مختص مردم ما باش. در گوش و کنار بعضی خیابونها مخصوصا ایستگاه مترو زباله دیده میشد ولی نه در حد و اندازههایی که در شهرهای خودمون قابل مشاهده است.
ولی یه مورد جالبتر این بود که برعکس اینجا که استفاده از کیسههای پلاستیکی خیلی زیاده اونجا اینجور نبود وحتی تو فروشگاههای بزرگ اگر میخاستی کیسهای برداری باید پولش رو میدادی. این خیلی خوبه، خیلی.
نون هاشون رو هم خیلی دوست داشتم. درسته از بربری و سنگگ خبری نیست ولی انقد تنوع وجود داره که آدم مشتاق میشه به خوردن و تست کردن نونهای مختلف. هم نونها با آرد سفید و گندم پیدا میشه هم نونهای سبوس دار.
محصولات غذایی ارگانیک هم که هم در فروشگاههای بزرگ هست هم مراکز خاص.
روزهایی که دولت حقوقها یا کمک هزینهها رو پرداخت میکنه فروشگاهها خیلی شلوغ میشه و جالب اینکه بیشتر افراد خانوادگی میان خرید.
خیلی هم جالبه که در خریدهای ماهانه اسباب بازی برای بچهها هم جایگاه داره و بچهها دست خالی بیرون نمیرن.
گدا خیلی کم دیدم و اینجور که شنیدم کمکهای دولتی در حدی هست که کسی گدایی نکنه و اونایی هم که گدایی میکنن یا پولشون رو صرف مشروب و اعتیاد کردن یا به صورت غیرقانونی در کشور دارن زندگی میکنن..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر